- تحمل فشار رواني Stress tolerance ( ST ) يعني توانايي تحمل مصائب، موقعيت هاي فشار زا و هيجان هاي شديد بدون از پا درآمدن و تحليل قوا، از طريق مقابله فعال و مثبت با فشار رواني
تحمل فشار رواني به معني توانايي غلبه بر شرايط دشوار بدون احساس سختي و رنج فراوان است.
اين ويژگي به توانايي هاي زير بستگي دارد :
- ديدگاه خوشبينانه نسبت به كسب تجارب تازه
- احساس اينكه شخص قادر است با حفظ آرامش بر موقعيت كنترل و نفوذ داشته باشد.
- برخورداري از ظرفيت آسودگي خاطر، حل مشكلات با حفظ آرامش و اجتناب از گريز از مقابله با مشكلات ،به فرد توانايي رويارويي با مسايل و بحران هاي زندگي را ميدهد. تجربه اضطراب و نگراني، سبب تضعيف كاركرد اين مولفه ميشود و موجب ايجاد ضعف در تصميم گيري و نهايتاٌ مشكلات جدي هيجاني و جسماني ميگردد.
كنترل تكانه impuls control ( IC ) يعني توانايي مقاومت يا به تعويق انداختن تكانه، سائق، يا وسوسه عمل و كنترل هيجان ها. كنترل تكانه شامل ظرفيت در پذيرش تكانه هاي پرخاشگرانه، خويشتن داري و كنترل خشم، خصومت و رفتار غير مسئولانه است.
- مؤلفه هاي خلق عمومي
شادكاميhappiness HA يعني توانايي رضايت از زندگي خود، لذت بردن از خود و ديگران، شوخ طبعي و ابراز هيجان هاي مثبت
اين مؤلفه هيجاني، شامل توانايي لذت بردن از جنبههاي مختلف زندگي شخصي و زندگي به طور كلي است. افراد شاد، غالباٌ احساسات مثبت دارند، در منزل و محل كار راحت هستند. وقادرند از فرصت هاي شوخي لذت ببرند. شادكاميبا احساسات شوق و شعف نيز رابطه دارد.
خوشبيني Optimism ( OP ) يعني توانايي ديدن بخش روشن تر زندگي و حفظ باز خورد مثبت نسبت به آن، حتي در صورت بروز مصيبت يا بدبختي.
خوشبيني، سنجشي از ميزان اميد به زندگي و داشتن رويكردي مثبت به زندگي روزمره است.
هوش هيجاني و رضايتمندي زناشويي
بر اساس كارهاي اخير ماير، سالووي و كاروسو واژه ي جامع هوش عاطفي به سه دسته توانايي ذهني اشاره دارد كه يك دسته ي آن، توانايي هاي بسيار اساسي است كه در برگيرندهي ادراك و تشخيص عواطف خود و ديگران ميباشد، به عبارت ديگر، افرادي كه از هوش عاطفي بالايي برخوردارند ميدانند كه خود يا ديگران در يك لحظه خاص، در چه نوع حالت عاطفي به سر ميبرند. بنابراين قادرند به دقت عواطف گوناگون و متفاوتي چون خشم، ترس، احساس گناه و عشق را از هم تشخيص دهند. ظاهراٌ كار آساني به نظر مي رسد كه بتوانيم تشخيص دهيم كه ديگران در چه نوع حالت عاطفي ميباشند، اما به اعتقاد برخي از صاحب نظران، عواطف مي توانند باعث ابهام و سرگشتگي در افراد شوند و براي افراد مختلف، معاني متفاوتي داشته باشند. مثلا ٌ يك فرد ممكن است افزايش ضربان قلب، عرق كردن كف دست و احساس سرگيجه خود را به عنوان يك حمله ي هراس يا اضطراب تلقي نمايد در حالي كه امكان دارد فرد ديگري آن را نشانه ي عاشق شدن خود بداند.
در حقيقت امكان دارد اين علائم تنها ناشي از آشاميدن چند فنجان قهوه ي اضافي يا علائم شروع بيماري آنفولانزا باشد …
به اعتقاد نظريه پردازان هوش عاطفي، افرادي كه از هوش عاطفي بالايي برخوردارند، هنگام تجربه نوع خاصي از حالات عاطفي، قادرند هيأت آن را به درستي تشخيص دهند، به علاوه اين افراد قادرند نوع حالت عاطفي كه ديگران تجربه مينمايند را هم تشخيص دهند. انسان ها از توانايي هاي گوناگوني براي اين نوع تشخيص ها برخوردارند و به گونه اي متفاوت از آن ها استفاده مينمايند. برخي از آنان كاملاٌ به احساسات ديگران آگاه هستند و نسبت به آن ها حساسيت نشان ميدهند و برخي ديگر كاملاٌ نسبت به احساسات ديگران بي تفاوت هستندو حساسيتي به خرج نميدهند و اين كه همسرشان چگونه فكر ميكند و چه ايده يا ايده هايي دارد، مثلاٌ عصباني است يا غمگين يا حسادت مي ورزد برايشان اهميتي ندارد. (3)
توانايي هاي سه گانه شامل :
- توانايي دريافت و تشخيص دقيق عواطف خود و ديگران
- توانايي استدلال كردن راجع به عواطف
- توانايي اداره و تنظيم مؤثر عواطف
ظاهراًٌ عوامل اساسي تشكيل دهنده ي يك زمينه ي غني عاطفي براي داشتن يك زندگي زناشويي سعادتمندانه محسوب ميشوند.
در حقيقت دانستن اين كه چه موقع، چرا و چگونه از همسرتان معذرت خواهي كنيد و نيز برخورداري از توانايي هايي چون شكيبايي، بردباري و مدارا كردن در هنگام عصبانيت، احتياج به مهارت هاي عاطفي پيشرفته و سطح بالايي چون هم دلي، كنترل خود و درك عميق نيازها و احساسات ديگران دارد. نكته ي جالب توجه در مورد اين مهارت ها اين است كه بدانيم اينها شباهت زيادي به اجزا يا ابعاد تشكيل دهنده ي سازه ي هوش عاطفي دارند.
هم خواني و تجانس آشكار بين انواع توانايي هايي كه هوش عاطفي را ميسازند و توانايي هايي كه لازمه ي گفتگو ها و تعاملات موفقيت آميز زناشويي ميباشند، ما را به اين موضوع رهنمون ميسازد كه هوش عاطفي در زمينه ي ازدواج موفق و زندگي زناشويي، نقشي مهم و غير قابل انكار دارد.
ادراك عاطفي و روابط زوجين
نتايج نشان ميدهند كه ازدواج و زندگي زناشويي يك بافت سرشار از عاطفه ميباشد. در ازدواج هايي كه در آن ها زوجين با يكديگر در تعارض و تضاد باشند، برانگيختگي هاي عاطفي زيادتري ديده ميشود. به عبارت ديگر، بيشتر تعارض ها و اختلافات بين زوجين به دليل برانگيختگي هاي عاطفي[1] صورت ميگيرد، كما اين كه ارزيابي هاي فيزيولوژيكي ( مثل ضربان قلب، افزايش رسانايي پوست و فعاليت ماهيچه اي ) اين موضوع را نشان ميدهد. هم چنين مطالعات نشان ميدهد كه افراد در توانايي دريافت و تشخيص دقيق عواطف خود و ديگران با يكديگر تفاوت دارند. مثلاٌ بعضي از زوج ها، آشكارا نسبت به علائم عاطفي همسرشان بي توجه هستند و آنان را ناديده ميگيرند يا آمادگي سوء تعبير و عدم تشخيص صحيح اين عواطف را دارند. مثلاٌ حالت غمناكي يا اندوه همسر خود را به عنوان عصبانيت و خشم تفسير مينمايند. علاوه بر اينها، انسان ها داراي تفاوت هاي قابل توجهي در توانايي ابراز صريح عواطف خود ميباشند. مثلاٌ برخي از زوج ها عادت دارند پيام هاي عاطفي مبهم و گيج كننده اي به طرف مقابل خود بدهند ( هم زمان هم مي خندند و هم اخم ميكنند ). (3)
پژوهشگران دريافته اند كه ارتباط با ثبات و معنا داري بين تفاوت هاي فردي در توانايي ابراز دقيق و صحيح عواطف و تشخيص آن ها با شادي هاي زندگي و روابط زناشويي مطلوب وجود دارد. براي مثال نولر[2] و همكارانش نشان داده اند كه زوج هاي خرسند در مقايسه با زوج هايي كه رابطه ي زناشويي و عاطفي خوبي با هم ندارند، احساس هم دلي بيشتري نسبت به هم نشان ميدهند و نسبت به احساسات يگديگر حساسيت بيشتري به خرج ميدهند. البته در اين موارد، جداسازي علت و معلول و تشخيص اين كه كدام عامل علت است و كدام معلول، امري بسيار دشوار است، زيرا امكان دارد مشكلات و اختلافات زناشويي موجب كاهش حساسيت عاطفي[3] در زوجين شود و از طرف ديگر عدم حساسيت عاطفي هم سبب كاهش احساس خوشبختي در زندگي زناشويي و احساس رضايت همسران از يكديگر شود. پژوهشگراني كه در زمينه ي تعامل هاي زناشويي[4] تحقيق ميكنند به طور دقيق نشان داده اند كه سوء تعبيرهاي عاطفي[5] مي تواند مستقيماٌ به افزايش نوعي تعارض، كه پژوهشگران آن را نتيجه ي فرآيندي به نام « تقابل اثرات منفي »[6] ميدانند، منجر شود. اين يافته ها از مشاهده ي تعامل هاي زوجين با يكديگر در موقعيت هاي گوناگون به دست آمده است. هم زوج هايي كه از با هم بودن احساس خوشبختي مينمايند و از زندگي خود راضي هستند و هم زوج هايي كه با هم اختلاف دارند، هر دو گروه، تمايل دارند تا عواطفي را كه در طرف مقابل، نسبت به خود احساس مينمايند، به نحوي جبران نموده و عمل مقابله به مثل انجام دهند، به خصوص در زوج هايي كه از هم راضي نميباشند و انتظارات نادرستي از يكديگر دارند. اين زوج ها پيام هاي عاطفي خنثي يا نسبتاٌ منفي نسبت به يكديگر بروز ميدهند كه سبب ايجاد خشم و عصبانيت در هر دو نسبت به طرف مقابل ميشود. به اين ترتيب پيامدهاي مخرب و منفي به صورت يك حلقه ي معيوب در مي آيد كه رهايي از آن براي هر دو زوج بسيار دشوار ميگردد. در حقيقت اين نوع پيامدهاي منفي ويژگي بارز ازدواج هاي ناموفق ميباشد. (3)
مطالعات انجام شده بر روي تعامل هاي زوجين نيز نشان داده اند كه جنسيت تأثير قابل توجهي بر ابراز عواطف و تشخيص دقيق آن ها بر جاي ميگذارد. براي مثال نولر و همكارانش دريافته اند كه زنان بهتر از مردان در ابراز دقيق عواطف و تشخيص آن ها عمل مينمايند. توانايي ابراز دقيق عواطف در زنان ناشي از توانايي بالاي آنان در استفاده از رفتارهاي غير كلاميدر جريان ارسال پيام هاي عاطفي ميباشد. براي مثال وقتي كه يك زن پيام عاطفي مثبتي به شوهرش ميدهد ،احتمالاٌ از علائم غير كلامي – بدني (مثل لبخند زدن) و از يك لحن صميمانه در هنگام سخن گفتن استفاده مينمايد. از طرف ديگر، مردان تمايل به استفاده از پيام هاي مبهم و مختلط ( تركيبي ) دارند. براي مثال، هنگاميكه مردي مي خواهد پيام عاطفي مثبتي به همسرش بدهد، اين پيام هم همراه با خنده است و هم همراه با علائم بالقوه تهديد كننده اي چون حركات ابرو يا چشم.(3)
همان گونه كه انتظار مي رود ناتواني مردان در تشخيص و ابراز دقيق عواطف، علت مهم و اساسي ازدواج هاي ناموفق است. براي مثال، در برانگيختگي هاي عاطفي بالا در طول كشمكش هاي زناشويي ( كه از طريق اندازه گيري علائم فيزيولوژيكي مثل ضربان قلب يا فشار خون مشخص ميشود ) مرداني كه از زندگي زناشويي خودراضي نميباشند و با همسران خود اختلاف دارند، علائمي از گوشه گيري يا انزواي عاطفي و بي عاطفگي از خودنشان ميدهند، كه گاتمن آن را « حصار سنگي »[7] ناميده است. مشاهدات انجام شده بر روي چگونگي برخورد همسران اين گونه مردان، نشان ميدهند كه زنانشان تمايل زيادي به برقراري رابطه ي عاطفي مطلوب با آنان دارند، اما اين تمايل و خواسته ي زن فقط سبب افزايش شدت انزواي عاطفي مرد ميگردد و حلقه معيوبي ، دوباره شكل ميگيرد و فرار از اين حلقه معيوب « تقاضا – انزوا »[8] براي هر دو بسيار مشكل ميگردد.
به طور خلاصه، پژوهش هاي انجام شده در مورد تعامل هاي زناشويي نشان ميدهند همان طوري كه ماير و همكاران ادعا مينمايند، انسان ها داراي توانايي هاي گوناگوني در دريافت ( استنباط ) دقيق عواطف ميباشند. اين تفاوت هاي فردي در مهارت هاي عاطفي ديگري هم كه با اين توانايي مربوط ميشوند، ديده ميشود زنان توانايي بالايي در اين دو نوع مهارت دارند و زوج هاي شاد و خوشبخت نسبت به زوج هاي ناسازگار، هم در اظهار و ابراز عواطف و هم در استنباط، تشخيص و دريافت عواطف، عملكرد بهتري از خود نشان ميدهند .(3)
[1] – Emotional arousing
[2] – Noller
[3] – Emotional sensivity
[4] – Marital Interaction
[5] – Emotional misunderstanding
[6] – Negative affect reciprocity
[7] – Stonewalling
[8] – Demand-withdrawal