2-1-18-1- نظریه انتقادی
نظریه انتقادی، تفسیر متفاوتی از آموزشوپرورش و رابطه آن با جامعه، ارائه میدهد. نظریه انتقادی معتقد است مدرسه با جامعه رابطه نزدیکی دارد و معتقد است مدرسه بیشتر با تقاضای سرآمدان جامعه رابطه دارد تا با نیازهای کل آن. نظریهپردازان انتقادی مانند مارکسیستها توجه خود را به تعارضهای پویاییهای اجتماعی- اقتصادی که در سیاست، فرهنگ و آموزشوپرورش منعکس میشوند، معطوف داشته اند. نظریه تعارض حکایت از آن دارد که طبقات مسلط برای حفظ و ثبات شرایط استثمارآمیز خود از دیگر نهادهای اجتماعی برای این تداوم بهره میگیرند. چنانچه طبقات زیردست نسبت به شرایط خود آگاه شوند، میتوانند به مبارزه با سلطهگران و ستمگران برخیزند. بالابردن سطح آگاهی اقشار فرودست، امری حیاتی است. آموزشوپرورش نیز در این میان که توسط ساختار قدرت طبقاتی اداره میشود و در جهت حفظ وضع سلطهگران و قدرتمندان عمل می کند (گوتک، 1390). کسانی مانند پائولو فریره و ایوان ایلیچ در این نظریه قرار میگیرند.
2-1-18-2- نظریه های بازتولید
نظریه بازتولید واکنشی در مقابل شکست نظام آموزشی اروپا برای نیل به برابری اجتماعی بود. با ظهور نظریه بازتولید، توجه اصلی به انتقادات ناگفته و تاثیر الگوهای ضمنی مربوط به دانشآموز خوب و دانشآموز بد و همچنین رابطه مدرسه و اقتصاد، معطوف شد. بر اساس نظریه بازتولید، مدرسه بهگونهای سازماندهی شده که امتیازات و مزایا را فقط شامل حال افرادی میسازد که متعلق به خاستگاههای بالای جامعه هستند. نظریه های بازتولید به دو دسته یعنی نظریه بازتولید اجتماعی و نظریه بازتولید فرهنگی تقسیم میشود (شارعپور، 1390).
2-1-18-2-1- نظریه بازتولید اجتماعی
بولز و جینتیس از جمله متفکرانی هستند که در دوران معاصر برای تحلیل نظامهای آموزشی، قبل از هرچیز به ویژگی نیروها و روابط اجتماعی تولید توجه کردهاند. بخش عمده کار بولز و جینتیس در جهت اثبات این نکته بود که نظام آموزشی، عنصری اساسی در بازتولید تقسیم کار بهشمار میرود. این تقسیم کار در نهایت، بیانگر تفوق و برتری طبقه سرمایهدار است. پیوند سه نهاد خانواده، کار و مدرسه چهارچوبی اساسی برای نظریه بولز و جینتیس در خصوص نقش آموزشوپرورش در بازتولید تقسیم کار اجتماعی فراهم میسازد. بولز و جینتیس معتقدند که نابرابری آموزشی از تاروپود جامعهی سرمایهداری است. بنابراین مادامی که نظام سرمایهداری وجود داشته باشد، نابرابری نیز وجود خواهد داشت. آنها با توجه به نقش مدرسه در بازتولید تقسیم کار اجتماعی معتقدند که تفاوتهای طبقاتی موجود در خانواده، مدرسه و محیط کار، نابرابریهای طبقاتی را همیشگی و دایمی میسازد. براساس این نظریه، در جامعهی سرمایهداری روابط متقابلی بین آموزشوپرورش و اقتصاد وجود دارد. کارکرد آموزشوپرورش همانا تامین نیروی انسانی تحصیلکرده برای بخش اقتصاد است و درواقع، ساختار درونی آن بهگونهای شکل گرفته که با نیازهای اقتصاد و صنعت هماهنگ باشد. ازاینرو به اعتقاد آنها نظام آموزشی در بازتولید ساختار طبقاتی حاکم در جامعه نقش اساسی دارد. نقش نظام آموزشی این است که نوعی آگاهی و شعور را در افراد جامعه بازتولید کند، تا به این وسیله آنها سلسلهمراتب موجود را بهعنوان عدالت اجتماعی بپذیرند. خلاصه اینکه به اعتقاد این دو محقق، در جوامع سرمایهداری، آموزش مدرسهای سبب تحریف ماهیت آدمی شده و بهخصوص باعث ازخودبیگانگی انسان و غفلت او از آگاهی واقعی میشود. بنابراین آموزشوپرورش در جهت بازتولید آن نوع آگاهی که طبقهی سرمایهدار خواهان آن است، عمل می کند (همان).
2-1-18-2-2- نظریه تطابق
این نظریه نیز اولین بار در سال 1972 وسط بولز و جینتیس در انتقاد از نظریات ایلیچ مطرح گردید. این نظریه اساساً مدلی از بازتولید ارائه داده و معتقد است که ساختار سلسلهمراتبی ارزشها، هنجارها و مهارتهایی که در عرصه کار وجود دارد، همان سلسلهمراتب و روابط، در کلاس درس نیز به چشم میخورد. براساس این نظریه، حضور در مدرسه، دانشآموزان را نسبت به ضروریات اقتصادی و اجتماعی نظام سرمایهداری مطیع و گوش به فرمان میسازد. به همین دلیل معتقدند که نظام آموزشی، جوانان را با نظام اقتصادی آمیخته و هماهنگ میسازد چراکه بین روابط اجتماعی موجود در مدرسه و روابط اجتماعی موجود در تولید، تشابه و تطابق ساختاری وجود دراد (شارعپور، 1390).
2-1-18-2-3- نظریه بازتولید فرهنگی
این نظریه ریشه در آثار دو متفکر برجستهی اروپایی یعنی “باسیل برنشتاین و پییر بوردیو” دارد. فرضیهی اساسی این دو نظریهپردازِ بازتولید فرهنگی این است که در داخل نظام آموزشی، شکل خاصی از نظم اجتماعی وجود دارد که این نظم ناشی از شرایط اجتماعی و تاریخی خارج از این نظام است. براساس نظریه بازتولید فرهنگی مهم است که بدانیم در درون مدرسه چه چیزی انتقال پیدا می کند (همان).
2-1-18-2-3-1- باسیل برنشتاین
برنشتاین با ترکیب دو مکتب قدیم و جدید سعی در تلفیق دو سطح کلان و خرد داشت. برنشتاین ساختار اجتماعی را در وهلهی اول بهصورت نظامی از نابرابریهای طبقاتی میداند و معتقد است سازوکار اصلی که از طریق آن تاثیرات این ساختار انتقال مییابد، همانا خانواده است. موقعیت طبقاتی خانواده عامل اصلی و تعیینکننده قواعد زبانشناختی است. تاکید برنشتاین بر تفاوتهای زبانی است که میان طبقات مختلف، نحوه و شیوهی گفتار متفاوت است. به اعتقاد او شکل روابط اجتماعب بر نحوهی گفتار تاثیر میگذارد و خود این گفتار نیز به نوبهی خود بر روابط اجتماعی موثر است. بنابراین به اعتقاد برنشتاین، اگر زبان را سرمایهی فرهنگی بدانیم، فرزندان طبقه متوسط در مقایسه با فرزندان طبقهی کارگر از سرمایهی فرهنگی بیشتری برخوردارند. بنابراین برنشتاین، زبان را عاملی بر عقبماندگی کودکان طبقهی کارگر و فرودست میداند (همان).
2-1-18-2-3-2- پییر بوردیو
بوردیو از جمله متفکران برجستهی جامعهشناسی آموزشوپرورش در فرانسه بود. بوردیو بیشتر به شرایط ساختاری که انتقال قدرت در چهارچوب آن صورت میگیرد، پرداخته است.
وی از مفهوم کلیدی “خشونت نمادین” استفاده کرده و معتقد است که طبقات مختلف در دورههای مختلف تاریخی از طریق تسهیل معانی و مفاهیم خاص در افکار و ارتباطات، به اعمال قدرت میپردازند. با کنترل آموزشوپرورش، طبقات مسلط بازتولید فرهنگ خاص خویش را تضمین می کنند. بنابراین فرهنگی که مدرسه منتقل می کند، میراث فرهنگ جمعی نیست بلکه فرهنگ طبقات مسلط است. پس مدرسه نیز نوعی خشونت نمادین محسوب میشود.
بوردیو معتقد است که بازتولید فرهنگی یکی از مهمترین راههایی است که از طریق آن ساختار طبقاتی بازتولید میشود. به همین جهت او معتقد است که نظام آموزشی بهترین راه حلی است که تاریخ برای مسالهی انتقال قدرت پیدا کرده است (همان).