آنچه که از آن تحت عنوان نظریه مقاومت یاد میشود، واکنشی است که در اواخر دههی 1970 علیه نظریه بازتولید بهوجود آمد. بهطور کلی، نظریه بازتولید معتقد است که مدرسه از طریق بازتولیدکردن روابط موجود بین گروههای مختلف نقش مهمی در حفظ پایگاه اجتماعی افراد دارد؛ یعنی کودکان طبقهی پایین در همان طبقه و کودکان طبقهی بالا و متوسط در پایگاه خود باقی میمانند. نظریه مقاومت این نظریه را رد می کند و معتقد است که دانشآموزان در مقابل تقاضاها و فشارهای مدرسه، مقاومت نشان می دهند (همان).
ژیرو از نمایندگان برجستهی این نظریه معتقد است که بین مدرسه و نظام اجتماعی- فرهنگی موجود در جامعه هم تناقض وجود دارد و هم تطابق و تشابه. از دیدگاه نظریه مقاومت، مدرسه نهاد نسبتاً مستقلی است که نه تنها امکان بروز رفتار مخالفتآمیز را فراهم میسازد، بلکه به نوعی منبع تناقض نیز هست. به همین جهت برخی اوقات، برخلاف علایق و منافع گروه حاکم عمل مینماید. مدرسه نهادی صرفاً اقتصادی نیست بلکه عرصهای سیاسی، فرهنگی و ایدئولوژیکی است که تا حدودی مستقل از اقتصاد بازار سرمایهداری است (همان).
2-1-19- دیدگاه اندیشمندان و فیلسوفان مسلمان در باب عدالت و برابری
2-1-19-1- فارابی
از نظر فارابی، هدف مردم مدینهی فاضله رسیدن به سعادت است. البته نه سعادت مطلق بلکه سعادت اعتباری. به اعتقاد فاراربی، سعادت مطلق در تأمین رفاه و زندگی طبیعی است که آن هم بر اساس رفاه اجتماع میباشد نه رفاه فرد و اصولاً رفاه جمع تأمین نمی شود مگر در تحت لوای ریاست فاضله. ریاست فاضله، ریاستی است که براساس عدالت باشد و عدالت از فضیلت و حکمت ناشی میشود.
نزد مردم مدینه فاضله عدالت این است که همه به سعادت و کمال افضل خود برسند، زندگی کنند، به زندگی خود ادامه دهند، جنگ و ستیز از میان برداشته شود و هر عنصری وظیفه خود را انجام دهد. در این نظام همه اعضاء سالم می مانند و به حیات و زندگی خود ادامه می دهند. در چنین اجتماعی همه تابع یک رهبر و فرمانده میباشند و آن فرمانده نیز مقهور اراده عقل فعال میباشد و حکیم و دانا و متصف به اخلاق حمیده بوده و هیچ عنصری از اعضای جامعه به حقوق و وظایف دیگری تعدی نمیدارد (کناریزاده، 1385).
2-1-19-2- خواجه نصیرالدین طوسی
از نظر خواجه اجناس فضایل که همه بر آن اجتماع کردهاند چهار قسم است:
- حکمت 2. شجاعت عفت 4. عدالت.
پس سعادت یا جسمانی است یا نفسانی. سعادت جسمانی زمانی کامل میباشد که سعادت نفسانی با آن توأم گردد. نفس انسانی دارای سه قوه متباین است:
- قوه ناطقه 2. قوه غضبیه 3. قوه شهوانی.
اگر هر یک از آنها غالب شود، نفس انسانی را از اعتدال بیرون میآورد. ناگزیر اخلاق و رفتار او ناپسندیده گشته سپس همواره باید در حد اعتدال باشند. عدالت در این مورد، حد اعتدال نگه داشتن است (همان).
2-1-19-3- غزالی
غزالی معتقد است همانطور که بدن از آغاز کامل آفریده نشده و یا پرورش و تغذیه، کمال مییابد، نفس آدمی نیز در آغاز ناقص است ولی پذیرای کمال میباشد و کمال او به تربیت و تهذیب اخلاق و تغذیه به علم صورت میپذیرد.
غزالی به «جمهوریت» افلاطون روی میآورد و تقسیم قوای نفس را به سه قوه عاقله و غضبیه و شهویه را از او اقتباس می کند و مانند افلاطون می گوید: «عدالت در توازن این قواست. چنان که زیبایی صورت با زیبایی چشم بدون زیبایی بینی و دهان و گونه تمام نمیشود بلکه باید همه از اعتدال و هماهنگی برخودار باشند تا زیبایی صورت کمال یابد. همچنین در باطن آدمی نیز چهار رکن است که باید همه از اعتدال برخودار باشند و چون این چهار رکن معتدل و متناسب گشتند، حسن خُلق حاصل میشود و این چهار رکن عبارتند از: قوه علم، قوه غصب، قوه شهوت و قوه اعتدال میان این سه قوه است (همان).
2-1-19-4- راغب اصفهانی
راغب اصفهانی در مفردات، عدل و عدالت را به معنای مساوات قرار داده و گفته است: عدل، تقسیمکردن به طور مساوی است و بر این اساس روایت شده است که آسمان و زمین بر پایه عدالت برقرار شده است. برای آگاهی دادن به اینکه اگر یک رکن از چهار رکن جهان بر دیگری بیشتر و یا کمتر باشد، بر مقتضای حکمت جهان با نظم نخواهد بود (شریعتمدار جزایری، 1386).
2-1-19-5- علامه طباطبایی
علامه طباطبایی آن را چنین معنا کرده است: «هی اعطاء کل ذی حق من القوی حقه و وضعه فی موضعه الذی ینبغی له».
عدالت، این است که هر صاحب حقی از نیروها را به حقش برسانی و آن را در جایگاه مناسب خویش قرار دهی و این معنا، با معنای لغوی عدالت که تساوی است، منافات ندارد؛ زیرا مقصود از تساوی، تقسیم به طور متساوی نیست که به هر یک مقداری مخصوص برسد و همه به یک اندازه بهرهمند شوند؛ بلکه مقصود، رعایت تناسب و اعتدال است؛ یعنی هر چیزی را مناسب با وضع خود رعایتکردن و بهطور شایسته بهکارگرفتن (شریعتمدار جزایری، 1386).
2-1-19-6- امام خمینی (ره)
امام خمینی در موضوع عدالت و برابری در اسلام چنین میگوید:«ما عدالت اسلامی را میخواهیم در این مملکت برقرار کنیم. اسلامی که راضی نمی شود حتی به یک زن یهودی که در پناه اسلام است، تعدی بشود. اسلامی که حضرت امیر سلام الله علیه میفرماید: برای ما اگر چنانچه بمیریم ملامتی نیست و لشکر مخالف آمده است و با فلان زن یهودیهای که ملحد بوده است خلخال را از پایش درآورده است. یک همچون اسلامی که عدالت باشد در آن، اسلامی که در آن هیچ ظلمی نباشد، اسلامی که در آن شخص اولش با آن فرد آخر، علیالسویه در مقابل قانون باشند. در اسلام چیزی که حکومت می کند، یک چیزی است و آن قانون الهی… قانون حکومت می کند. شخص هیچ حکومتی ندارد آن شخص ولو رسول خدا باشد ولو خلیفه رسول خدا باشد، شخص مطرح نیست، در اسلام قانون است، همه تابع قانونند و قانون هم قانون خداست. قانونی است که از روی عدالت الهی پیدا شده است. قانونی است که قرآن است. قرآن کریم است و سنت رسول اکرم است». جمهوری اسلامی عدل اسلامی را مستقر می کند و با عدل اسلامی همه و همه در آزادی و استقلال و رفاه خواهند بود (شریعتمدار جزایری، 1386).
امام قدس سره در این سخن به روشنی بیان کرده است که آزادی از عدالت سرچشمه میگیرد و اگر در جامعه عدالت اجرا شود، آزادی و استقلال و رفاه به دنبال آن خواهد آمد و پیوند عدالت و آزادی پیوند علت و معلول است واین پیوند نزدیکترین و شدیدترین پیوندهاست که در سخن امام به آن اشاره شده است (همان).
«ملت ایران مسلمان است و اسلام را میخواهد؛ آن اسلامی که در پناه آن، آزادی و استقلال است، رفع ایادی اجانب است، عدم پایگاه ظلم و فساد است، قطعکردن دستهای خیانتکار و جنایتکاران است» (همان).
«اگر احکام اسلام پیاده شود، مستضعفین به حقوق خودشان میرسند. تمام اقشار ملت به حقوق حقه خودشان میرسند، ظلم و جور و ستم ریشه کن میشود. در جمهوری اسلامی، آزادی است، استقلال است. همه اقشار ملت در جمهوری اسلامی باید در رفاه باشند. در جمهوری اسلامی عدل اسلامی جریان پیدا می کند» (همان).
زمانی که نابرابریهای اجتماعی در زمینه اقتصاد، آزادی و دیگر حقوق ثابت تمام افراد جامعه پیدا شده، نیاز به برابری و اجرای عدالت بیشتر میگردد و ارزش والای این دو مفهوم بیشتر احساس میشود و روشن است که مفهوم آزادی در اجتماع تا زمانی ارزش دارد و برای انسانها کرامت به حساب میآید که محکوم به عدالت و برابری باشد و یا بهعبارت دیگر از مفهوم عدالت، برابری سرچشمه گرفته باشد و اگر به فرض، آزادیای در جامعه باشد که با عدالت و برابری سازگاری نداشته باشد، آن آزادی ارزش خود را از دست میدهد و از کرامت انسانی خارج می شود (شریعتمدار جزایری، 1386).
2-1-19-7- شهید صدر
صدر نیز مانند بسیاری اندیشمندان مسلمان، در مورد عدالت در حوزههای فقهی و فلسفی بحث کرده است؛ اما نکته جدید او این است که برای عدالت اجتماعی سیاسی در جامعه، یک چارچوب نظری ارائه داده و به طور عملی و گسترده، وارد بحث عدالت اجتماعی سیاسی شده است. منظور از عدالت فلسفی، همان مفهوم تقریباً ارسطویی است که به اعتدال و حد وسط تبدیل شده و گاه مفهوم حق و خیر در مقابل ستم که باطل و شر است، در نظر گرفته شده است و مقصود از عدالت فقهی، همان ملکه نفسانی است که آن را خصلت فرد مکلف می دانند.
صدر، موضوعات عدالت را در چهار مولفه عمده قرار میدهد و هر یک را توضیح میدهد:
- انسان به عنوان موضوع عدالت
- جهان هستی بهعنوان موضوع عدالت
- جامعه بهعنوان موضوع عدالت
- دین و شریعت بهعنوان موضوع عدالت
شهید صدر به عنوان یک فیلسوف صدرایی، در بحث عدالت فلسفی، عدالت را به معنای اعتدال گرایی، میانهروی، قراردادن هر چیز در جای خود و رعایت استحقاقها و نفی تبعیض گرفته است، و در عدالت اجتماعی سیاسی، آن را به برابری اقتضایی و مساوات حقیقی یا اعتدال در سلوک اجتماعی سیاسی، به دور از هر گونه انحراف و کاستی تعریف کرده است. در رویکرد صدر، در بحث عدالت اجتماعی سیاسی، مصادیق عملی و تعاریف عملیاتی اهمیت دو چندانی دارند (پورفرد، 1386).
2-1-19-8- شهید مطهری
شهید مطهری سه معنی برای کلمه عدل بیان می کند:
1) موزون بودن: اگر یک مجموعه و یا یک مرکبی را در نظر بگیریم که در آن اجزاء و ابعاض مختلفی به کار رفته است و هدف خاصی از او منظور است. برای رسیدن به آن باید شرایط خاصی در آن از حیث مقدار لازم هر جزء و از لحاظ کیفیت ارتباط اجزاء با یکدیگر رعایت شود وتنها در این صورت است که آن مجموعه یا مرکب می تواند باقی بماند و اثر مطلوب خود را بدهد و نقش مورد نظر را ایفا نماید. اگر در یک چیزی تناسب رعایت شود آن چیز عدل است.
2) معنای دوم، تساوی و نفی هرگونه تبعیض است. معمولاً وقتی که میگویند فلانی عادل است، منظور این است هیچگونه تفاوتی میان افراد قائل نمی شود، بنابراین عدل یعنی مساوات. اگر بین همه افراد به طور مساوی رفتار کنیم بدون آن که استحقاق آنها را در نظر بگیریم این ظلم میشود نه عدالت.
3) رعایت استحقاق ها و عطا کردن به هر ذی حقی آنچه استحقاق آن را دارد.
ما باید در نظر بگیریم افراد چقدر استحقاق دارند به همان مقدار حقشان را بدهیم. شهید مطهری همین معنی را برای عدالت درست میداند و لذا تعریف وی از عدالت همین معنای سوم است (کناریزاده، 1385).
[1] Resistance Theory