پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن
حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام
دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن
تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک
حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن
استخوانفروش(ستایشگر آبا و اجداد)
استخوانبزرگ-شخص دارای اصل و نسب
پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا
داش-لوطی-مشدی
پا برهنه-بدون کفش
بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه
این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است
جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت
حق التدریس-مزد آموزگار
خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما
از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن
پر اشتها-کسی که متمایل به خوردن زیاد است
خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان
حواله ی روی یخ-نگا. حواله ی سر خرمن
پیزی-مقعد-نیروی مقاومت و پشتکار
دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن
تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن-در نهایت فقر و تنگدستی بودن
خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد
خاک بر سری-بی آبرویی
چوب شدن-ساکت و بی حرکت شدن-از ترس یا تعجب بر جای ماندن
زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن
روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا
دایی اوغلی-پسر دایی
پا را توی یک کفش کردن-پافشاری کردن روی عقیده ی خود-لج کردن
باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن
ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود)
به رخ کشیدن-به چشم آوردن-یادآوری کردن
اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)
رد پا-جای پا-اثر
به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن
چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان
روغن مالی-روغن زدن به دستگاه
آفتابی کردن(پدیدار کردن)
حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ
حال آوردن جگر-بریدن صفرای جگر با چیزهای ترش مزه
دست را بند کردن-به کاری مشغول کردن
خرحمالی کردن-کار کردن بی اجر و مزد
دست پیش گرفتن-پیشدستی کردن-سبقت گرفتن
خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر
ادرار بزرگ(مدفوع)
از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بیتوجهی قرار دادن
انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)
بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان
چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف
از مرحله پرت بودن-یکسره بیاطلاع بودن
از خدا بیخبر(ظالم، نابهکار)
بلا نسبت-دور از جانب شما
به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن
چین و چوروک-چین و شکن
بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن
دست چین-گزیده-منتخب
روغن داغ-روغن گداخته
این دست و آن دست کردن-وقت تلف کردن-وقت کشتن-به عقب انداختن
چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان
دو دستی-با هر دو دست
آب لمبو(چلاندهشده، فشرده)
دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی
تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند
جهود ی-هودی-مقتصد
آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)
آینهی دق-آینهای که شخص خود را در آن عجیب و غریب میبیند – شخص عبوس و بدقدم
ریپ زدن-نامیزان کارکردن موتور
آوار شدن سر کسی-بیخبر نزد کسی در آمدن
رو شویی-ظرف یا دستگاهی که برای شستن دست و صورت نصب می کنند
دو جین-دوازده تا
حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن
رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن
حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله
دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری
پیش بها-بیعانه
از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)
زبر و زرنگ-چابک و فرز
چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق
دک و دهن-دک و پوز
اُزبَک-بیریخت-ژولیده-ازخودراضی
از منبر پایین آمدن(از پرچانگی دست برداشتن، سخن را به پایان آوردن)
چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن
پینه زده-وصله کرده
آدم مقوایی(بیاراده، کسی که هیچکاری نمیکند)
دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن
اَتَر زدن(فال بد زدن)
دلقک-شخص مسخره
بلبشو-هرج و مرج-شلوغی
خر شدن-عقل خود را باختن-فریب خوردن
پیچ افتادن در کار-گره خوردن کار-مشکلی در کار پیدا شدن
خوش صحبت-شیرین زبان-خوش کلام
آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه بهکار میرود
خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل
در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن
خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد
چیلک دان-چینه دان
چوچول باز-دغل-بی حیا
دیر کرد-تاخیر-تعویق
زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال
آدم استخواندار-کسی که اراده و پشتکار دارد
زبان ریزی کردن-زبان ریختن
چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن
درد گرفتن دل از اسهال
بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن
زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن
چراغ پا شدن-بر روی دو پا ایستادن اسب
به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن
برچسب-نوشته ای دارای مشخصات که آن را روی چیزی می چسبانند-اتیکت
شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷
خبر داغ-خبر بسیار مهم
زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن
چنار عباس علی-متلک بد
آش هفت جوش-قضیهی پیچیده
جاهل-جوان-نادان
به هر حال-در هر حال-در هر صورت
پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه
دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن
برده خورده-ملاحظه-پروا
ازراهنرسیده-در همان لحظهی رسیدن-به مجرد ورود
خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن
آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)
دال-خمیده-کج
ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین
جیز رفتن-کش رفتن-دزدیدن چیزهای کم ارزش
آب به آسیاب کسی ریختن(با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن)
تو هم رفتن-اوقات تلخ شدن-ناراحت شدن
خیط کردن-نگا. خیت کردن
براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت
از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن
بچه ی-اهل ِ
چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن
چایمان-سرما خوردگی
در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته
دک و دهن-دک و پوز
خودآموز-بدون آموزگار
اُتُل-شکم-اتوموبیل
استخواندار-محکم-بااراده
رو انداز-لحاف
جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی
آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)
جشن گرفتن-سور بر پا کردن
به سر دویدن- با سر رفتن
خاور زمین-قاره ی آسیا
ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب
بازرس-مامور بررسی و کنترل
آشیخ روباه-آبزیرکاه-مکار
زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی
چشم بلبلی-دارای چشم گرد-نوعی لوبیا
تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد
خرکچی-چارپادار
بیرق کسی نخوابیدن-همواره کامروا بودن-پایدار بودن دولت و شکوه
دست آموز کردن-تربیت کردن
چای کاری-کشت و زرع چای
دل رحم-مهربان
حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر
آب از سر گذشتن(کار از چاره و تدبیر گذشتن)
دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن
خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند
پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده
دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری
اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن
تو سری-تحمیل نظر به کسی با تحقیر و برای تنبیه
زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم
چراغ پریموس-چراغ تلمبه ای-نوعی اجاق نفتی
حساب سوخته-بدهی قدیمی
چشم انداختن-نگاه کردن
چس و فس-اسباب خرده ریزه ی ناقابل-خرت و پرت
زهکونی-اردنگی-تیپا
به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن
اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)
آینهی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن
دل کسی تو ریختن-دچار دلهره ی ناگهانی شدن-وحشت کردن
ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی
تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن
زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن-کسی را به قصد دریافت چیزی بیش از اندازه ستودن
دست بالا-حداکثر
خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن
چاشنی کردن-چیزی را با چرب زبانی به کسی قالب کردن
اشک خنک(گریهی ساختگی)
جان جانی-صمیمی-یکدل
پیسی سر کسی در آوردن-با کسی نهایت بدرفتاری را کردن
رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن
پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن
پَخ خوردن-تیزی چیزی
ارواح شکمت(ارواح بابات)
دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره
چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده
تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه
اصل کاری(مهمترین چیز یا شخص)
ژل-مایعی برای شکل دادن موی سر
جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن
جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان
حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام
پادگان-سربازخانه
به دست و پای کسی افتادن-با التماس تقاضای ترحم کردن-نهایت خاکساری کردن
اِحلیل خوردن-فریب خوردن
چس ناله-آن و ناله ی ساختگی برای جلب توجه
ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف
چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان
پیش تختی-پله مانندی برای رفتن به روی تخت مرتفع
رو به رو کردن-در برابر هم وادار به اظهار عقیده کردن
جیز شدن-سوختن در زبان کودکان
خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند
درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی
استخوان لای زخم گذاشتن(بلاتکلیف گذاشتن، کاری را کش دادن)
دو پا-انسان
دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن
انگشت رساندن-دستدرازی کردن-دست زدن
حال و بار-وضع زندگی
از سر دست(کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند)
از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه
داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن
خوشایند-مطبوع-پسندیده
دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن
خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن
چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ
چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن
خدا-بسیار زیاد-فراوان
زالو-آدم سمج
از حد (توانایی) خود تجاوز کردن
ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا
توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود
دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن
خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت
جیب بری-دست بردن در جیب دیگران به قصد دزدی-شارلاتانی-حقه بازی
پَر جبرئیل-چیز کمیاب و نادر-پول
داماد-مرد تازه زن گرفته
تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن
از کفر ابلیس مشهورتر(گاو پیشانیسفید، نزد همه معروف)
بغل دست-کنار دست-پهلوی دست
تر و خشک کردن-رسیدگی کردن-پرستاری کردن
دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن
زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.
تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد
دنیا دست کیست؟-پرسش از کسی که کاملن بی خیال و بی غم زندگی می کند
روبنده-نقابی سیاه رنگ برای پوشاندن چهره
تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی
زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد
چپه-کجی به یک سمت
بستن دست کسی از پشت-در انجام کاری از کسی پیش بودن
پینه کردن- پینه بستن
انداختنی-جنس نامرغوب
دست و رو شسته-بی شرم-وقیح
پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن
چله نشینی-خانه نشینی
توپ-پرشده-کامل-بی نیاز
بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت
تَپوک-ضربه ی دست یا پا
جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد
پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند
چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی
خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی
چتر باز-مهمان ناخوانده به وقت غذا
دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن
دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند
از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بیمهری قرار گرفتن)
پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن
آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینهی تعمیر چیزی از بهای نو آن
پات-بی آبرو-بی تربیت
دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک
چِرت-حرف بی معنی و نامربوط
آب نمک زدن(با شیرین زبانی گفتن)
جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن
پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن
بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند
توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن
چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند
دَم نقد-آماده-حاضر
دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن
با یک دست چند هندوانه برداشتن-در آن واحد چند کار انجام دادن
چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن
دسته جمعی-باهم-گروهی
از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن
دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت
چپری آمدن-زود آمدن
بغلی-چیز کوچکی که در بغل جا بگیرد-بطری کوچک
راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن
بوق سحر-نزدیک صبح-سحرگاهان
درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز
آینهی دست(تیغ و خنجر)
زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن
بالای منبر رفتن-پر گویی کردن
به دل چسبیدن-مطبوع و گوارا بودن
به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن
دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن
آکِله-جذام-زن سلیطه
تحصیل کرده-درس خوانده
اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان
دل کسی آمدن-دل آمدن
از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن
دلسوز-غمخوار
تراشیده-نازک-قلمی-لاغر
به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن
زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن
در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن
از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن
اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)
حمال-باربر-ناشی و مبتدی-بی مهارت و بی استعداد
رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار
از بیخ گوش کسی گذشتن(در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن)
انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکتهگیری کردن-اعتراض کردن
پس پناه-جای خلوت در خانه یا کوچه-پستو
آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)
رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن
خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن
از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)
در زدن-کوبیدن در خانه
خز گیر آوردن-نگا. خر گرفتن کسی
خوش ریخت-دارای هیکل برازنده
به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن
رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار
آبِ دندان-حریف ساده
تیار کردن-آماده کردن
بند و بساط-اسباب مختصر زندگی
ریش شدن-ریش ریش شدن
رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن
تَک-بی نظیر-مفرد-تنها
بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری
جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن
چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن
پیه گرگ مالیدن بر کسی-کسی را از چشم دیگران انداختن
دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم
از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن
دُم کسی را توی بشقاب گذاشتن-به طنز کسی را محترم شمردن
انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)
تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن
جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت
آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)
تلمبار- تل انبار
رقصیدن به ساز کسی-تابع سلیقه و خواست کسی بودن-از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن
رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی
ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا
آب آتش زده-اشک
تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن
پر گو- پر چانه
اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)
رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان
جزاندن-آزار و اذیت کردن
جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن
پف کرده-بادکرده-ورم کرده
چپ دست کسی-که کارهایش را با دست چپ می کند
پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن
آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن
آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)
آلونکنشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند
خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن
خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی
اجباری(خدمت سربازی)
چار چار کردن-داد و فریاد راه انداختن
جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت
دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن
آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر
حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر
بدک-نه چندان بد
دل آشوبه گرفتن-دچار حالت تهوع شدن
اتصالی کردن-در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن
از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)
خنگ خدا-نادان و کودن
دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود
حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد
بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی
پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن
چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند
آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن
خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن
خنک کردن-سرد کردن
زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات
دیپلمه-کسی که دیپلم دارد
دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر
چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن
دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی
جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده
تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار
خلیفه-مبصر مکتب خانه-ارشد کلاس
ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده
خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن
بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش
از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن
دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت
زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن
تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار
رسانه-وسیله ی ارتباطی
آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن
زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی
آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)
زائو-زنی که زاییده و در بستر است
اهل بیت(اهل خانه، خانواده)
تعطیلی-روز تعطیل-زمان دست کشیدن از کار
جوان مرگ شدن-در جوانی مردن
شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷
برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن
پا در رکاب-حاضر و آماده
از بیکاری مگس پراندن-بیکار و بدون سرگرمی ماندن
از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بیمهری قرار گرفتن)
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن
به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن
درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک
حتم داشتن یق-ین داشتن
ده کوره-ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات
از بیکاری مگس پراندن(بیکار و بدون سرگرمی ماندن)
حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن
پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند
خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن
تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن
دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر
دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن
دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن
دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام
چِل بسم الله-لوحه ی کوچکی که در آن آیات قرآن می نوشتند و برای دفع چشم زخم بر گردن کودک می آویختند
خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن
دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است
خُل-نیمه دیوانه-سفیه
پیمانی-استخدام غیر رسمی
خارش-خاریدن-نام بیماری خاریدن نشیمنگاه
از دماغ کسی در آمدن(شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن)
افتادن دست(از فرط کار زیاد در دستهای خود احساس خستگی بسیار کردن)
بامب-توسری
دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند
دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن
ازرق شامی-اخمو-ترشرو
چله اش افتادن-آبستن نشدن زن
خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب
آروارهی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)
رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی
تزئیناتی-کسی که کارش تزیین است
دنیا دست کیست؟-پرسش از کسی که کاملن بی خیال و بی غم زندگی می کند
خرج راه-هزینه ی سفر
زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد
آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)
خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد
اسیر خاک(مرده، تنپرور)
برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن
اهل کوفه-سست پیمان-بیوفا و غیرقابل اعتماد
تَخم-مهمل تَخم
استخواندار-محکم-بااراده
خال به خال-خال خال
تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن
پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن
رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن
بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی
پایین ریختن دل-به شدت ترسیدن-زهره ترک شدن
خدا به رد-در پناه خدا
آلامد-باب روز-بهرسم معمول
آبکور(کسی که سودش به دیگران نمی رسد)
چرخ پایی-چرخ خیاطی که با پا به حرکت می افتد
از یک قماش بودن-سر و ته یک کرباس بودن
بند و بساط-اسباب مختصر زندگی
خاطره-یادگار
بتمرگیدن-نشستن به فرمان تحقیرآمیز
آش کشک خاله-کار ناگزیر-تکلیفی که بر عهدهی کسی باشد
آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن
دماغ سوخته شدن-بور شدن-خجالت زده شدن-ناکام شدن
از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمیتوان، مدارا کردن)
خرد نکردن تره برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن
باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن
حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن
برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال
پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن
بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن
پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
باد گلو زدن-آروغ زدن
دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن
جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب
دُم لابه-چاپلوسی-تملق
تیار کردن-آماده کردن
چاشت-صبحانه-ناشتایی
آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)
انگشت روی چیزی گذاشتن-موضوعی را مورد توجه قرار دادن
بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف
حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن
پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن
بد قدم-نامبارک-بد شگون
دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن
باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن
خواب گرد-کسی که در خواب راه می رود
بی سیم-دستگاهی که بدون سیم کار می کند
چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند
آفتاب چریدن-بیکار بودن-چیزی برای خوردن نداشتن
به جا آوردن-شناختن
باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن
پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب
رقصیدن به ساز کسی-تابع سلیقه و خواست کسی بودن-از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن
پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری
ازرق-چشم زاغ
خداحافظی کردن-به درود گفتن
تو سی خودت، من سی خودم-از تو به خیر و از ما به سلامت
پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند
چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس
دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق
تصدق شدن کسی را-بلاگردان کسی شدن-قربان صدقه ی کسی رفتن
توپ در کردن-توپ انداختن
بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا
زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد
آمیزقلمدون-میرزابنویس-کاتب
از کیسهی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن
تعلیمی-عصای کوچک
آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس میگیرد)
دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش
دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی
بلا به دور-بلاها دور باد
به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن
بلغمی مزاج-آدم خونسرد و اخمو
بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن
خیکی-آدم چاق و فربه
بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود
زنانه-ویژه ی زنان
تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن
این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)
حساب انگشت بالا-حساب ساختگی
چهره کردن-نگا. چهره شدن
خل و ول-دیوانه-ساده لوح
اَتَر زدن(فال بد زدن)
باب شدن-معمول و رایج شدن
آفتاب خوردن(سختی کشیدن)
به لج انداختن-به لجاجت انداختن
آب تاختن-پیشاب کردن
چراغ باران-چراغانی
چپ رو-تند رو
رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن
چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن
بی تخم و ترکه-بی فرزند-بی نسل
درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز
بازو دادن-یاری دادن
تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل
اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)
زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن
روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است
افسارسرخود(خودرای، افسارگسیخته)
آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بیبازگشت رفتن
انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکتهگیری کردن-اعتراض کردن
آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)
راه مکه-کهکشان
آه در بساط نداشتن-سخت بیچیز بودن-بیچاره و بینوا بودن
پیچ و مهره ی کاری در دست کسی بودن-کاری تنها از عهده ی او بر آمدن
آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن
آدم نچسب(کسی که جاذبهای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمیکند)
تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند
ددم وای-وای پدرم-برای اظهار تاسف یا مزاح و شوخی گفته می شود
خشکه بار-نگا. خشکبار
دوبلور-دوبله کننده
پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن
اسمورسم-نام و مقام-شهرت و اعتبار
زیر چاق-حاضر-آماده
تو دار-راز نگهدار
آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن
ذلیلشده
آب نخوردن(درنگ نکردن)
دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت
آفتاب کردن(برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن)
ترکه-آدم باریک و بلند
بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی
زنگ-زمان آموزش درس یا فاصله ی میان دو درس در مدرسه
خیسیده-چیزی که آب در آن نفوذ کرده است
تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن
جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن
جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن
چِل بسم الله-لوحه ی کوچکی که در آن آیات قرآن می نوشتند و برای دفع چشم زخم بر گردن کودک می آویختند
اوت بودن(بیخبر بودن، از مرحله پرت بودن)
ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن
بلا ،-آدم حیله گر-زرنگ-آسیب-زیان آزار
روبند شدن-با رودربایستی ناگزیر به انجام کاری شدن
پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن
در چاه افتادن-فریب خوردن
به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن
چپیدن-به زور جا گرفتن
دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون
آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن
در رفتن از جا-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن
رنگ به رنگ شدن-از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن
با پا پس زدن و با دست پیش کشیدن- از بام خواندن و از در راندن