لیست کاملی از اصطلاحات عامیانه و کوچه بازاری قسمت 84

پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن

حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام

زبان درآوردن-آغاز سخن گفتن کودک

ریگ دندان کسی شدن-مزاحم کسی شدن

 

دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن

دندان پر کردن-ترمیم دندان آسیب دیده

تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک

حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن

استخوان‌فروش(ستایشگر آبا و اجداد)

استخوان‌بزرگ-شخص دارای اصل و نسب

پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا

داش-لوطی-مشدی

پا برهنه-بدون کفش

بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه

این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است

چرت زدن-گرفتار غلبه ی خواب بودن

جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت
حق التدریس-مزد آموزگار
خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما

از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن

پر اشتها-کسی که متمایل به خوردن زیاد است

خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان

تِک تِک-صدای کارکردن ساعت

حواله ی روی یخ-نگا. حواله ی سر خرمن

پیزی-مقعد-نیروی مقاومت و پشتکار

اهل نشست(تارک دنیا، گوشه‌نشین)

دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن

تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن-در نهایت فقر و تنگدستی بودن

جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است

خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد

خاک بر سری-بی آبرویی

زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن

چوب شدن-ساکت و بی حرکت شدن-از ترس یا تعجب بر جای ماندن

زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن

روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا

دایی اوغلی-پسر دایی

پا را توی یک کفش کردن-پافشاری کردن روی عقیده ی خود-لج کردن

باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن
ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود)
به رخ کشیدن-به چشم آوردن-یادآوری کردن

اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)

رد پا-جای پا-اثر

به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن

چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان

روغن مالی-روغن زدن به دستگاه

آفتابی کردن(پدیدار کردن)
حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ

حال آوردن جگر-بریدن صفرای جگر با چیزهای ترش مزه

دست را بند کردن-به کاری مشغول کردن

خرحمالی کردن-کار کردن بی اجر و مزد

دست پیش گرفتن-پیشدستی کردن-سبقت گرفتن

خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر

چیز سرش بشو-آدم چیز فهم

ادرار بزرگ(مدفوع)

چشم دراندن-دقت زیاد کردن

دو کرپا-چمباتمه

از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بی‌توجهی قرار دادن

انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)

زیر بار رفتن-قانع شدن-تحمل کردن

بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان

چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف

جهود ی-هودی-مقتصد

از مرحله پرت بودن-یکسره بی‌اطلاع بودن

از خدا بی‌خبر(ظالم، نابه‌کار)

بلا نسبت-دور از جانب شما

به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن

چین و چوروک-چین و شکن

بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن

دست چین-گزیده-منتخب

روغن داغ-روغن گداخته

این دست و آن دست کردن-وقت تلف کردن-وقت کشتن-به عقب انداختن

چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان
دو دستی-با هر دو دست
آب لمبو(چلانده‌شده، فشرده)
دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی

آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود

آتش‌پاره-شوخ و شنگ-فرز و چالاک-کرم شبتاب

تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند

جهود ی-هودی-مقتصد

آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)

آینه‌ی دق-آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم

ریپ زدن-نامیزان کارکردن موتور

 

آوار شدن سر کسی-بی‌خبر نزد کسی در آمدن

رو شویی-ظرف یا دستگاهی که برای شستن دست و صورت نصب می کنند

دو جین-دوازده تا

حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن

رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن

چای صافی-نگا. چای صاف کن

بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند

حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله

دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری

پیش بها-بیعانه

از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)

جاهل-جوان-نادان

جگر خون کردن-رنج بسیار دادن

زبر و زرنگ-چابک و فرز

چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق

دک و دهن-دک و پوز
اُزبَک-بی‌ریخت-ژولیده-ازخودراضی

پایین دست-طرف پایین

از منبر پایین آمدن(از پرچانگی دست برداشتن، سخن را به پایان آوردن)

چشم به دهان کسی دوختن-مطیع محض کسی بودن

خلاصه نویسی-کوتاه کردن مطلب

چِرت-حرف بی معنی و نامربوط

پینه زده-وصله کرده

از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است

آدم مقوایی(بی‌اراده، کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند)
دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

اَتَر زدن(فال بد زدن)

باریک شدن-دقت کردن-در بحر چیزی رفتن

پَک و پوزه-ریخت و قیافه-شکل ظاهر

دلقک-شخص مسخره

حالا حالاها-مدت دراز

بلبشو-هرج و مرج-شلوغی

خر شدن-عقل خود را باختن-فریب خوردن

بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد

پیچ افتادن در کار-گره خوردن کار-مشکلی در کار پیدا شدن
خوش صحبت-شیرین زبان-خوش کلام
آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود

خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل

 
در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن

خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد

بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن

چیلک دان-چینه دان

چوچول باز-دغل-بی حیا

رو به رو شدن-برخورد کردن-ملاقات کردن-مواجهه شدن

این و آن را دیدن(برای انجام کاری از همه کمک گرفتن)

دیر کرد-تاخیر-تعویق

زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال

آدم استخوان‌دار-کسی که اراده و پشتکار دارد
زبان ریزی کردن-زبان ریختن
چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن

درد گرفتن دل از اسهال

بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن

پشت بام-سقف بیرونی بام

جان جانی-صمیمی-یکدل

زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن

چراغ پا شدن-بر روی دو پا ایستادن اسب

به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن

برچسب-نوشته ای دارای مشخصات که آن را روی چیزی می چسبانند-اتیکت

 

شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷

خبر داغ-خبر بسیار مهم

 

زنگ زدن-ترکیب شدن آهن با اکسیژن هوا-فرسوده شدن-بی مصرف شدن

رو به راه شدن-آماده و مهیا شدن

 

چنار عباس علی-متلک بد

آش هفت جوش-قضیه‌ی پیچیده

جاهل-جوان-نادان
به هر حال-در هر حال-در هر صورت

پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه

دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن

آلاخون (و) والاخون(دربه‌در، سرگردان، آواره)

دم کار گرفتن-به کار واداشتن

برده خورده-ملاحظه-پروا

ازراه‌نرسیده-در همان لحظه‌ی رسیدن-به مجرد ورود

 

خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن

 

چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن

آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)

دال-خمیده-کج

خام سوخته-از درون ناپخته-از بیرون برشته

پیاده بودن در کاری-در کاری ناشی و بی تجربه بودن

ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین

جیز رفتن-کش رفتن-دزدیدن چیزهای کم ارزش

تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن

آب به آسیاب کسی ریختن(با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن)

تو هم رفتن-اوقات تلخ شدن-ناراحت شدن

خیط کردن-نگا. خیت کردن

براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت

از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن
بچه ی-اهل ِ

چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن

چایمان-سرما خوردگی

در هم و بر هم-آشفته-پریشان-آمیخته

دک و دهن-دک و پوز

خودآموز-بدون آموزگار

اُتُل-شکم-اتوموبیل

استخوان‌دار-محکم-بااراده

رو انداز-لحاف

باعث و بانی-عامل-محرک-سبب-حامی

جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی

تخمه بو دادن برای کسی-چاپلوسی کردن برای کسی

آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)

جشن گرفتن-سور بر پا کردن

به سر دویدن- با سر رفتن

خاور زمین-قاره ی آسیا

ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب

چشم و ابرو-زیبایی چهره

بازرس-مامور بررسی و کنترل

آشیخ روباه-آب‌زیرکاه-مکار

زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی

 

چشم بلبلی-دارای چشم گرد-نوعی لوبیا

تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد

خشخاشی-نان خشخاش زده

خرکچی-چارپادار

بیرق کسی نخوابیدن-همواره کامروا بودن-پایدار بودن دولت و شکوه

دست آموز کردن-تربیت کردن

چای کاری-کشت و زرع چای

دل رحم-مهربان

دَرَ ک رفتن-برای مردن کسی می گویند که از او تنفر دارند

حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر

آب از سر گذشتن(کار از چاره و تدبیر گذشتن)

دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن

خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند

پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده

دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری

بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند

اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن

تو سری-تحمیل نظر به کسی با تحقیر و برای تنبیه

باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن

زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم

چراغ پریموس-چراغ تلمبه ای-نوعی اجاق نفتی

تخت کردن-هموار کردن-پر کردن-کامل کردن

حساب سوخته-بدهی قدیمی

پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو

بنا کردن-شروع کردن

چشم انداختن-نگاه کردن

آسمان تا زمین(تفاوت بسیار)

تلق و تولوق-صدای ناهنجار

دل کسی تاقچه نداشتن-بی نهایت رک و صریح بودن

چس و فس-اسباب خرده ریزه ی ناقابل-خرت و پرت
زهکونی-اردنگی-تیپا
به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن

اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)

 

آینه‌ی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن

از جایی آب خوردن-ناشی از چیزی بودن

دل کسی تو ریختن-دچار دلهره ی ناگهانی شدن-وحشت کردن

ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی

زمخت گفتن-دشنام دادن-سخنان درشت گفتن

دسته بازی-حزب و گروه راه انداختن

تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن

زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن-کسی را به قصد دریافت چیزی بیش از اندازه ستودن

دست بالا-حداکثر

خانم بازی-معاشرت با زنان هرزه

خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن

چاشنی کردن-چیزی را با چرب زبانی به کسی قالب کردن

اشک خنک(گریه‌ی ساختگی)

 

جان جانی-صمیمی-یکدل

خوش قد و بالا-خوش اندام-بلند بالا

از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد

پیسی سر کسی در آوردن-با کسی نهایت بدرفتاری را کردن

پته بستن-سد بستن در جوی های شیب دار

رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن

پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن

پَخ خوردن-تیزی چیزی

ارواح شکمت(ارواح بابات)

داغ دیدن-شاهد مرگ عزیزی شدن

دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره

چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده

تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه

اصل‌ کاری(مهم‌ترین چیز یا شخص)

ژل-مایعی برای شکل دادن موی سر

جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن

جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان

حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام

 

پادگان-سربازخانه

به دست و پای کسی افتادن-با التماس تقاضای ترحم کردن-نهایت خاکساری کردن

اِحلیل خوردن-فریب خوردن

چس ناله-آن و ناله ی ساختگی برای جلب توجه

اصلاح(تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان)

ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف

چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان

پیش تختی-پله مانندی برای رفتن به روی تخت مرتفع

بُراق-خشمگین-عصبانی

رو به رو کردن-در برابر هم وادار به اظهار عقیده کردن

جیز شدن-سوختن در زبان کودکان

خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند

دو پا داشتن، دو پا هم قرض کردن-به چابکی گریختن

 

درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی

استخوان لای زخم گذاشتن(بلاتکلیف گذاشتن، کاری را کش دادن)

دو پا-انسان

دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن

انگشت رساندن-دست‌درازی کردن-دست زدن

حال و بار-وضع زندگی

رد کسی را گرفتن-از روی جای پا یا آثار دیگر کسی را دنبال کردن

از سر دست(کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند)

از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه

داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن

خوشایند-مطبوع-پسندیده

به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی

دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن
 

خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمی‌توان-مدارا کردن

چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ

چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن

خدا-بسیار زیاد-فراوان

زالو-آدم سمج

از حد (توانایی) خود تجاوز کردن

ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا

توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود

دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن

خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت

جیب بری-دست بردن در جیب دیگران به قصد دزدی-شارلاتانی-حقه بازی

پَر جبرئیل-چیز کمیاب و نادر-پول

داماد-مرد تازه زن گرفته

زیر تبری-کنده ای که هیزم شکن روی آن با تبر هیزم می شکند

تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن

از کفر ابلیس مشهورتر(گاو پیشانی‌سفید، نزد همه معروف)

 

جُربزه-قدرت-توانایی

بغل دست-کنار دست-پهلوی دست
تر و خشک کردن-رسیدگی کردن-پرستاری کردن
دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن

زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.

تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد

 
دنیا دست کیست؟-پرسش از کسی که کاملن بی خیال و بی غم زندگی می کند

روبنده-نقابی سیاه رنگ برای پوشاندن چهره

تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی

زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد

چپه-کجی به یک سمت

آنجا رفتن که عرب نی انداخت(به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن)

بستن دست کسی از پشت-در انجام کاری از کسی پیش بودن

راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد

پیشی-گربه در زبان کودکان

پینه کردن- پینه بستن

انداختنی-جنس نامرغوب

دست و رو شسته-بی شرم-وقیح

پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن

چله نشینی-خانه نشینی

توپ-پرشده-کامل-بی نیاز

بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت

تَپوک-ضربه ی دست یا پا

جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد

پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند

چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی

خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی

چتر باز-مهمان ناخوانده به وقت غذا

دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن

دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند

از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بی‌مهری قرار گرفتن)

پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن

آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن

پات-بی آبرو-بی تربیت

دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک
 

چِرت-حرف بی معنی و نامربوط

آب نمک زدن(با شیرین زبانی گفتن)

جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن

پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن

بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند

توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن

چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند

بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد

دَم نقد-آماده-حاضر

دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن

با یک دست چند هندوانه برداشتن-در آن واحد چند کار انجام دادن

چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن

چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن
دسته جمعی-باهم-گروهی

از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن

داوطلب-خواستار-نامزد

دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت

چپری آمدن-زود آمدن

دُم گرفتن-پشت سر هم ایستادن

بغلی-چیز کوچکی که در بغل جا بگیرد-بطری کوچک

راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن

 

زاییدن زیر کاری-کاری را به دلیل دشواری به پایان نرساندن

زیر شلواری-زیر جامه

بوق سحر-نزدیک صبح-سحرگاهان

بساط-جایی در کنار خیابان که دستفروشان کالاهای خود را عرضه می کنند

درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز

 

آینه‌ی دست(تیغ و خنجر)

زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن

بالای منبر رفتن-پر گویی کردن

به دل چسبیدن-مطبوع و گوارا بودن

دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن

آکِله-جذام-زن سلیطه

تحصیل کرده-درس خوانده

اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان

دهن بسته-حیوان

دل کسی آمدن-دل آمدن

از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

دلسوز-غمخوار

تراشیده-نازک-قلمی-لاغر

به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن

زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن

در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن

اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)

حمال-باربر-ناشی و مبتدی-بی مهارت و بی استعداد

رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار
از بیخ گوش کسی گذشتن(در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن)
انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکته‌گیری کردن-اعتراض کردن

پس پناه-جای خلوت در خانه یا کوچه-پستو

آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)

 

رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن

خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن

 

از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)

در زدن-کوبیدن در خانه

خز گیر آوردن-نگا. خر گرفتن کسی

از بی‌کاری مگس پراندن(بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن)

خوش ریخت-دارای هیکل برازنده
به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن
رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار

آبِ دندان-حریف ساده

تیار کردن-آماده کردن

بند و بساط-اسباب مختصر زندگی

ریش شدن-ریش ریش شدن

رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن

تَک-بی نظیر-مفرد-تنها

تفنگ کمر شکن-تفنگی که از قنداق خم می شود

پاتختی-چارپایه ی کوچک کنار تختخواب-روز بعد از عروسی

پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن

بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری

جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن

چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن

پیه گرگ مالیدن بر کسی-کسی را از چشم دیگران انداختن

دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم

از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن

دُم کسی را توی بشقاب گذاشتن-به طنز کسی را محترم شمردن

انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)

تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

چرخ ریسی-پنبه رشتن با چرخ ریسندگی

جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت

آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)

تلمبار- تل انبار

رقصیدن به ساز کسی-تابع سلیقه و خواست کسی بودن-از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن

رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی

ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا

آب آتش زده-اشک

تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن

پر گو- پر چانه

اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)

رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان

جزاندن-آزار و اذیت کردن
جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن

پف کرده-بادکرده-ورم کرده

چپ دست کسی-که کارهایش را با دست چپ می کند

پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن

آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن

آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)

آلونک‌نشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند

خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن

خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی

اجباری(خدمت سربازی)

چار چار کردن-داد و فریاد راه انداختن

جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت

جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن

دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن

آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر

حلبی آباد-آلونک نشین های خارج از شهر

بدک-نه چندان بد
دل آشوبه گرفتن-دچار حالت تهوع شدن

تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد

خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه

اِحلیل خوردن-فریب خوردن

برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن

اتصالی کردن-در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن

از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)

خنگ خدا-نادان و کودن

دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود

از حال رفتن(بی‌حال شدن، غش کردن)

حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد

بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی

پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن

چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند

آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن

خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن

خنک کردن-سرد کردن

زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات

دیپلمه-کسی که دیپلم دارد

دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر

چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن
دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی

جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده

تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار

خلیفه-مبصر مکتب خانه-ارشد کلاس

ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده

خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن

دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد

بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش
از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن

دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت

زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن

تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار

رسانه-وسیله ی ارتباطی

آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن

زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی

آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)

زائو-زنی که زاییده و در بستر است

 

اهل بیت(اهل خانه، خانواده)

تعطیلی-روز تعطیل-زمان دست کشیدن از کار

جوان مرگ شدن-در جوانی مردن

آلامد-باب روز-به‌رسم معمول

دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن

شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷
برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن
پا در رکاب-حاضر و آماده
از بی‌کاری مگس پراندن-بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن
از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بی‌مهری قرار گرفتن)

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن

به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن

درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک

حتم داشتن یق-ین داشتن

ده کوره-ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات

 

از بی‌کاری مگس پراندن(بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن)

حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن

پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند

خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن

پیش افتادن-جلو زدن-سبقت گرفتن

تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن

دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر

دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن

دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن

دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام
چِل بسم الله-لوحه ی کوچکی که در آن آیات قرآن می نوشتند و برای دفع چشم زخم بر گردن کودک می آویختند

زبیل-آشغال-زباله

خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن

دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است

خُل-نیمه دیوانه-سفیه

پیمانی-استخدام غیر رسمی

خارش-خاریدن-نام بیماری خاریدن نشیمنگاه
از دماغ کسی در آمدن(شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن)

افتادن دست(از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن)

بامب-توسری

دیم کار-کشاورزی که کشت خود را دیم زراعت می کند
دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن

ازرق شامی-اخمو-ترشرو

 

چله اش افتادن-آبستن نشدن زن

حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن

زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن

افندی پیزی-به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه

خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب

آرواره‌ی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)

برآمده-بزرگ شده-ورم کرده

رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی

 
تزئیناتی-کسی که کارش تزیین است

دنیا دست کیست؟-پرسش از کسی که کاملن بی خیال و بی غم زندگی می کند

خرج راه-هزینه ی سفر

زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد

 

خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد

آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)

از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)

خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد

اسیر خاک(مرده، تن‌پرور)

برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن

اهل کوفه-سست پیمان-بی‌وفا و غیرقابل اعتماد

زیر پاکشی کردن-از زبان کسی حرف کشیدن-کسب اطلاع کردن

تَخم-مهمل تَخم
استخوان‌دار-محکم-بااراده
خال به خال-خال خال
تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن

پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن

رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن
بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی
پایین ریختن دل-به شدت ترسیدن-زهره ترک شدن

خدا به رد-در پناه خدا

آلامد-باب روز-به‌رسم معمول

انگشت‌پیچ(نوعی گز رقیق)

آب‌کور(کسی که سودش به دیگران نمی رسد)

چرخ پایی-چرخ خیاطی که با پا به حرکت می افتد

از یک قماش بودن-سر و ته یک کرباس بودن

بند و بساط-اسباب مختصر زندگی

خاطره-یادگار

 
بتمرگیدن-نشستن به فرمان تحقیرآمیز

آش کشک خاله-کار ناگزیر-تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد

آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن

دماغ سوخته شدن-بور شدن-خجالت زده شدن-ناکام شدن

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمی‌توان، مدارا کردن)

دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن

خرد نکردن تره برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بی‌اعتنایی کردن)

باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن

دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه

حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن

برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال

پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن

بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن

پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
باد گلو زدن-آروغ زدن

دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن

خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن

جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب

دُم لابه-چاپلوسی-تملق

تیار کردن-آماده کردن

چاشت-صبحانه-ناشتایی

آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)

انگشت روی چیزی گذاشتن-موضوعی را مورد توجه قرار دادن

 
بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف

حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن

دایی-برادر مادر-لقبی برای ابراز صمیمیت

پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن

بد قدم-نامبارک-بد شگون

دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن

باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن

 
خواب گرد-کسی که در خواب راه می رود

باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن

بی سیم-دستگاهی که بدون سیم کار می کند

چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند

از زور پسی(از روی ناچاری، اجبارن)

بر وفق-مطابق-موافق

تریت- تلیت

آفتاب چریدن-بی‌کار بودن-چیزی برای خوردن نداشتن

به جا آوردن-شناختن

باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن
پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب
رقصیدن به ساز کسی-تابع سلیقه و خواست کسی بودن-از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن

پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری

ازرق-چشم زاغ

خداحافظی کردن-به درود گفتن

در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن

تو سی خودت، من سی خودم-از تو به خیر و از ما به سلامت

پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند

چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس

دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق

تصدق شدن کسی را-بلاگردان کسی شدن-قربان صدقه ی کسی رفتن

توپ در کردن-توپ انداختن

 
بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا

زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد

آمیزقلمدون-میرزا‌بنویس-کاتب

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن

تعلیمی-عصای کوچک

آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد)

آمیزقلمدون(میرزا‌بنویس، کاتب)

دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش

دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی

بلا به دور-بلاها دور باد

به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن

چم کسی را به دست آوردن-رگ خواب کسی را دانستن-نقطه ی ضعف کسی را دانستن

بلغمی مزاج-آدم خونسرد و اخمو

بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن

خیکی-آدم چاق و فربه

بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود

زنانه-ویژه ی زنان

تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن

دستک دمبک درآوردن-پاپوش دوختن-اشکال تراشی کردن

این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)

حساب انگشت بالا-حساب ساختگی

چشم ِ غربال-سوراخ های غربال

چهره کردن-نگا. چهره شدن

خل و ول-دیوانه-ساده لوح

اَتَر زدن(فال بد زدن)

داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه

باب شدن-معمول و رایج شدن

آفتاب خوردن(سختی کشیدن)

به لج انداختن-به لجاجت انداختن

آب تاختن-پیشاب کردن

چراغ باران-چراغانی

چپ رو-تند رو

رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن

چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن

بی تخم و ترکه-بی فرزند-بی نسل

اسباب‌کشی(نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر)

درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز

چشم زهره گرفتن-ترسانیدن

بازو دادن-یاری دادن

تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل

اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)

آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفت‌انگیز کردن)

زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن

خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن

 

روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است

آمدن (چیزی) به کسی(تناسب داشتن (چیزی) به کسی)

افسارسرخود(خود‌رای، افسارگسیخته)

بادمجان دور قاب چین-آدم چاپلوس-متملق-سبزی پاک کن

آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن

انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکته‌گیری کردن-اعتراض کردن

آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)

راه مکه-کهکشان

آه در بساط نداشتن-سخت بی‌چیز بودن-بیچاره و بینوا بودن

پیچ و مهره ی کاری در دست کسی بودن-کاری تنها از عهده ی او بر آمدن

آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن

آدم نچسب(کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند)

تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند

در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور

ددم وای-وای پدرم-برای اظهار تاسف یا مزاح و شوخی گفته می شود

خشکه بار-نگا. خشکبار

 
دوبلور-دوبله کننده
پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن

اسم‌ورسم-نام و مقام-شهرت و اعتبار

زیر چاق-حاضر-آماده

تو دار-راز نگهدار

دیر کردن-تاخیر کردن

آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن

خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه

ذلیل‌شده

آب نخوردن(درنگ نکردن)

بکُش بکُش-دعوا و مرافعه جمعی تا حد کشتن

دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت

آفتاب کردن(برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن)

ترکه-آدم باریک و بلند

اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)

بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی

زنگ-زمان آموزش درس یا فاصله ی میان دو درس در مدرسه

ختم شدن-پایان گرفتن

از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن

خیسیده-چیزی که آب در آن نفوذ کرده است

تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن
جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن

دلسوز-غمخوار

جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن

چِل بسم الله-لوحه ی کوچکی که در آن آیات قرآن می نوشتند و برای دفع چشم زخم بر گردن کودک می آویختند

تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن

اوت بودن(بی‌خبر بودن، از مرحله پرت بودن)

ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن

بلا ،-آدم حیله گر-زرنگ-آسیب-زیان آزار

روبند شدن-با رودربایستی ناگزیر به انجام کاری شدن

پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن

در چاه افتادن-فریب خوردن

به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن
چپیدن-به زور جا گرفتن

دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون

آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن

دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه

در رفتن از جا-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

رنگ به رنگ شدن-از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن
با پا پس زدن و با دست پیش کشیدن- از بام خواندن و از در راندن

با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن