برگزیده ای از اصطلاحات کوچه بازاری و خیابانی ایرانی قسمت 225

پیشت-آوازی برای راندن گربه
جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن

رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی

تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن

ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن

آستین از چشم برداشتن(آشکارا گریستن)

اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن

آهوی مانده گرفتن-بی‌انصافی کردن-عاجزکشی کردن

دست فرمان-مهارت در رانندگی

اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)

چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن

خوشگلک-با خوشگلی اندک

دولابچه-کمد کوچک

چینی بند-چینی بند زن

تند کردن-سریع شدن در رفتار و حرکت-زبان گز کردن غذا

 

دیوار کوب-پرده یا فرشی که برای زینت به دیوار می آویزند

چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن

افتادن توی پوست کسی(کسی را وسوسه کرد)

آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن

دل گُنده-سهل انگار

دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن

آسیاب‌گردان(کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید)

پیش تختی-پله مانندی برای رفتن به روی تخت مرتفع

چارقد قالبی-نوعی چارقد که آن را آهار می زدند تا راست و منظم بایستد

چه چه زدن-خواندن بلبل-سخت خوش آواز خواندن

به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت

دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا

آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)

آدم بی‌معنی-آدم بی‌خود

به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن

چشم روشنی-چیزی که برای خوشامدگویی برای کسی می برند

بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد

حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز

چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن

حُقه-زرنگ و ناقلا

الابختکی-اتفاقی-تصادفی

حمله کردن-یورش بردن

تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص

اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)

پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله

آتو(بهانه، دستاویز، نقطه‌ضعف)

داماد-مرد تازه زن گرفته

خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن

آفتاب کردن(برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن)

رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن

بی سر و ته-بی معنی-بی هوده-بی نظم

دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار

دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن

چول-بیابان
بی دست و پا-بی عرضه-پخمه

زنانه-ویژه ی زنان

ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت

دری وری-سخن بی سر و ته-چرند و پرند

راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت

آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن

باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن

چای دیشلمه-چای تلخ که با قند یا خرما و مانند این ها بنوشند

باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است

دود دادن-ضد عفونی کردن-گذاشتن گوشت و ماهی در معرض دود غلیظ برای فساد ناپذیر کردن آن

خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن

چس نفسی-پر حرفی-روده درازی

پیشنهاد-طرح

چهار خانه-شطرنجی-خشت خشتی

پخته کردن کار-مقدمات کاری را فراهم کردن

اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)

پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد

تب کردن خر-پوشیدن لباس ضخیم در هوای گرم

درب و داغان شدن

از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)

پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت

 
رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل

حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه

تیپا خوردن-رانده شدن

آبِ بسته(شیشه، بلور، یخ، برف)

دخل و خرج کردن-درآمد بیش از هزینه شدن-سود بردن

زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن

تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن

جاکش-پا انداز-دلال محبت

بی حوصله-ناشکیبا-شتابزده

اشتر گربه(چیزهای نامتناسب با هم)

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن-کار را به نااهل سپردن

بی در رو-بن بست

به رگ غیرت کسی بر خوردن-سخن یا عملی بر کسی ناگوار آمدن

آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)

دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی

بیرون رفتن-به توالت رفتن

 

اسرار مگو(حرف‌های ناگفتنی)

دست و بال-دور و بر-اطراف

چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ

حرامزادگی-بد ذاتی-مکر

از عزا در آوردن-به دوره‌ی عزاداری پایان دادن

دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن
پیش کردن گربه-راندن گربه

چُغُل-سخن چین

زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است

آبستن فرزندکش-دنیا-روزگار
خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال

آب پاکی روی دست کسی ریختن(کسی را کاملن ناامید کردن)

بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن

جای سفت-وضعیت سخت

تبدیل به احسن کردن-چیزی را با چیز بهتری عوض کردن

تُپ تُپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان

با محبت-زود جوش و مهربان

چوچول باز-دغل-بی حیا

د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری

چار نعل-به سرعت-به تاخت

اله و بله کردن-لاف زدن-چنین و چنان گفتن

 
چیزی را در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و اعتبار اعلام کردن چیزی

دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم

چشم خوردن-نظر خوردن

آبِ آب-آبکی-بی‌مایه-بیرنگ

 
اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)

ترقه فرنگی-بچه ی شرور

ریش و گیس بافتن-با هم مشورت کردن-عقل ها را روی هم ریختن

باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن

دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق

دماغ چاقی-احوال پرسی

جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است

تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن

پِتِه-گرفتن زبان-لکنت

به رگ غیرت کسی بر خوردن-سخن یا عملی بر کسی ناگوار آمدن

رسانه-وسیله ی ارتباطی

اخم و تخم(ترش‌رویی، کج‌خلقی)

آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)

دان-دانه-چینه

تو جیبی-پول مختصری برای برخی هزینه های روزانه

زدن زیر آواز-بی مقدمه به خواندن پرداختن

ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن

از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد)
 

در لفافه سخن گفتن-پوشیده و کنایه آمیز سخن گفتن

دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن

چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم

دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن

چیز فهم-عاقل و فهمیده

زیر پوش-جامه ی زیرین

از خدا بی‌خبر(ظالم، نابه‌کار)

آب‌کور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد

رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن

 

پا افتادن-اتفاق افتادن-پیش آمدن

در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن

جگر پاره-فرزند-جگر گوشه

از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن

خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو

پر بدک-خیلی بد

خر کسی از پل گذشتن-گره کار باز شدن-از گرفتاری خلاص شدن
چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط

پُف-فوت-ورم-آماس

تا برداشتن-تا شدن-خم شدن

خورد و خوراک-خوردنی-آذوقه

تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن

پر و بال-امکان-فرصت

 
چشم زهره-ترس
خاکشیر نبات-دوستی و رابطه ی نزدیک-سوابق آشنایی

آتشِ بسته(طلا)

توپ-پرشده-کامل-بی نیاز

ریش کسی سر بالا رفتن-به مرگ نزدیک بودن کسی

خر کسی را نعل کردن-رشوه دادن-سبیل کسی را چرب کردن-راضی کردن

آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)

جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن

آدم کردن کسی-کسی را تربیت کردن-سواد آموختن

دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی
تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن

زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی

جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند
خام سوخته-از درون ناپخته-از بیرون برشته

اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط

دست آویز-بهانه-مستمسک-عذر

ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند

پر مدعا- پر ادعا

ریش و گیس بافتن-با هم مشورت کردن-عقل ها را روی هم ریختن

چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

خیابان گردی-بی کاری-ولگردی

تشریک مساعی-با کسی همکاری کردن

درخت مراد-درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند

بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند

پشت سر کسی حرف زدن-در غیاب کسی از او بد گفتن

پا برهنه وسط حرف کسی دویدن-کسی را قطع کردن- آفتابه برداشتن

آشی شدن-سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان

چای صاف کن-وسیله ای نوردار برای صاف کردن چای به هنگام ریختن به استکان یا فنجان

خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی

جرواجر کردن-پاره پاره کردن

به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن

تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن

توالت کردن-آرایش کردن

جنجالی-آن چه موجب هیاهو شود-آن چه بر سر زبان ها افتد

دو لُپه خوردن-با خرص و ولع خوردن-لقمه های بزرگ برداشتن

زیر پا کردن-پیمودن-همه جا را گشتن

خجالت دادن-کسی را شرمسار کردن

آتش بی‌دود(آفتاب، غضب)

زدن خود به آن راه-خود را به نادانی

خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است
چتوَل-یک چهارم
از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)

پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن

خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن
رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام
جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن

چاقاله ،-چغاله میوه ی هسته دار نارس

پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن

پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین

خر خود را راندن-تنها به فکر خود بودن-به کار خود ادامه دادن

خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود

زیر خاکی-آن چه که از زیر حاک بیرون آید

رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن

امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن

رو شدن-آشکار شدن-فاش شدن

دُم در آوردن-گستاخ شدن-پر رو شدن-جرات یافتن

در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن-ناسپاسی کردن

دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن

 
زیر پای کسی را جارو کردن-سبب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن
پیسی-بد رفتاری-آزار

پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن

زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی

زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند

از جلوی کسی در آمدن-در برابر کسی مقاومت کردن

در خط چیزی بودن-در فکر و نقشه ی کاری بودن

آدم ثانی-حضرت نوح

اخ و تف کردن-آب دهان بیرون افکندن

داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن

تپق-گرفتگی زبان

اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)

 
دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم
آش شله‌قلمکار-بی‌نظم و قاعده

درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز

کار شگفت‌انگیز کردن

به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن

پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن

دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد

چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن

ازخودراضی-متکبر-خود پسند

بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد

برای کسی لقمه گرفتن-برای کسی کار پر دردسری تدارک دیدن-کسی را بد معرفی کردن
دله-ظرف حلبی

پنبه شدن رشته-باطل و بی هوده شدن کار

از دست دادن-گم کردن

جا رفتن-مغلوب شدن-خود را کنار کشیدن

از دهان مار بیرون آمدن-هیچ کجی در کسی نبودن-راست بودن

از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است)

ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند

آخرین تحویل(قیامت)

آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن

بستن کسی به دم خود-همیشه کسی را همراه داشتن

زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن

چین-یک بار درو-بک بار چیدن

چل نکه-پارچه ای که از انواع پارچه های بریده شده سر هم دوخته شده باشد

بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد

تو جلد کسی رفتن-کسی را برای انجام کاری وسوسه کردن

آبکش کردن(سوراخ سوراخ کردن)

ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز

زار-کوتاه شده ی زایر

باب شدن-معمول و رایج شدن

بی صاحاب مانده-صاحب مرده-وامانده

 

رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا

اشک خنک(گریه‌ی ساختگی)

باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن

 

درخت مراد-درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند

 

تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند

دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن

زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف

آمیزقلمدون-میرزا‌بنویس-کاتب

آن روی کسی بالا آمدن(خشمگین شدن)

جاهل پسند-چیزی که جوان

خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن

آب‌زیرکاه(حیله گر، فتنه انگیز، دو رو)

تک و توک-به ندرت-کمی

چنگک شدن-چنگ شدن

ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن

به حال آوردن-به هوش آوردن-به کسی شور و حال دادن

چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن

زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی

آشی شدن-سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان

خجالتی-کم رو-پرحیا

چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو

زائو-زنی که زاییده و در بستر است

از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)

دستِ دلبر-گران قدر-عزیز

از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن)

زیر دریایی-کشتی جنگی که می تواند در زیر آب حرکت کند

 

چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن

پر و پاچه-پا-پاچه

راست راست-آشکار و علنی-بی پروا

 

چیز خور شدن-مسموم شدن

تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن

از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری

بی سکه کردن-بی ارزش کردن-بی اعتبار کردن

حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن

ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن

بد زبان- بد دهن

از خرس مویی کندن(از مردم خسیس چیزی درآوردن، هرچند ناچیز باشد)

به دست و پا افتادن-به تلاش و تقلای زیاد افتادن

جز جگر زدن-نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن-دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت

دست خوش !-آفرین

جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد

دست کسی را بند کردن-به کاری گماشتن

دیگ بار گذاشتن-گذاشتن دیگ غذا بر اجاق

رژیم گرفتن-رژیم داشتن

چند پیرهن بیش تر از کسی پاره کردن-بیش تر از کسی تجربه داشتن

چِخه-نگا. چِخ

خوشی زیر دل کسی زدن-به بخت خود پشت کردن-موقعیت خوب را با ندانم کاری از دست دادن

آتشی شدن(از کوره در رفتن)

از خر افتادن(نابود شدن، مردن)
چشم ورقلمبیده-چشم بیرون زده

باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن

چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا

زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد

رشوه خواری-دریافت دستمزد برای انجام کاری ناروا و غیرقانونی

عینک ذره بینی بسیار قوی

خنکای صبح-سحرگاه

 

ده کوره-ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات

زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات

دست دادن-پیش آمدن
زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو

از تیپ کسی بودن

 

خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد

تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان

تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت
خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود
بنا گذاشتن-قرار گذاشتن

چاقالو-چاق-فربه

بغلی-چیز کوچکی که در بغل جا بگیرد-بطری کوچک

آوار شدن سر کسی(بی‌خبر نزد کسی در آمدن)

خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک

زیر و بالای کسی را جنباندن-زیر و بالا گفتن

اوقات‌تلخی(ترش‌رویی، عصبانیت)

اسم شب(کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب)

دوبل-دو برابر

دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم

رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی

خاکشیر نبات-دوستی و رابطه ی نزدیک-سوابق آشنایی

بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن
بابا غوری-نابینا-کور

دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب

خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی

دامنگیر کسی شدن چیزی-گرفتار شدن کسی به چیزی

جهیزیه-نگا. جهیز

دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند

اله و بله(چنین و چنان)
داد و قال-داد و فریاد-قیل و قال

خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش

دلبخواهی-دلبخواه

بدون معطلی-بی درنگ-فورا

دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی

چنار امام زاده صالح-متلک بد

دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن

خواری و زاری-پریشان حالی

پیچ و مهره ی کاری در دست کسی بودن-کاری تنها از عهده ی او بر آمدن

ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن

داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد

اُرس و پرس-پرسش و پاسخ

دیمی حرف زدن-سخن گفتن بدون اندیشیدن-حرف بی هوده و مفت زدن

زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن

دل کسی تاقچه نداشتن-بی نهایت رک و صریح بودن

زبون-حقیر-توسری خور

چپ دادن-رد کردن

خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش
از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)
هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار

تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن

دست و پا-توانایی-عُرضه

پیزه شُل-آن که شکمش روان باشد-ضعیف-سست

از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم

از دست دادن(گم کردن)

پخته-با تجربه-دنیا دیده

زنگ-زمان آموزش درس یا فاصله ی میان دو درس در مدرسه

دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی

حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره

از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن

دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن

پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار

روده کوچکه ی کسی روده بزرگش را خوردن-کنایه از شدت گرسنگی

دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن

دل کسی تاقچه نداشتن-بی نهایت رک و صریح بودن

آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)
دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم

جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک

ته دار-پایه دار

راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله

جگر گوشه-فرزند

خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد

خر داغ کردن-ناامید شدن-ناکام شدن

تپه ماهور-زمین ناهموار

راه و چاه را شناختن-دشواری های کار و زندگی را شناختن

راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی

پف کرده-بادکرده-ورم کرده

از خر شیطان پایین آمدن(از لجاجت دست برداشتن، از تصمیم نادرستی منصرف شدن)

حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز

برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن

 

دُم لابه-چاپلوسی-تملق

اجاق‌کور-نازا-بی فرزند

 
اطفال باغ-گل‌های تازه

پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ

تو آستین بودن-حاضر و آماده بودن-آماده داشتن

دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن

چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن

تر و خشک کردن-رسیدگی کردن-پرستاری کردن

بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز
ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن

تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند

از کیسه خوردن(از جیب خوردن)

خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی

بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن

چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع
بازداشتگاه-زندان موقت

پای کسی حساب کردن-به حساب کسی گذاشتن

چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد

زالو انداختن-کرم زالو به تن بیمار انداختن تا خون فاسد را بمکد

الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند)

 

پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن

پیه سوز- پی سوز

بید خورده-کهنه و فرسوده

دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن

پَلِه-پول

چتری-به شکل نیم دایره-قوسی

جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن

دود شدن و به هوا رفتن-گم و ناپدید شدن-آب شدن و به زمین فرو رفتن-محو و نابود شدن

پنبه ی کسی را زدن-کسی را افشا و بی اعتبار کردن

پیچ دادن-چیزی را پیچاندن-به گردش در آوردن

رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن

پشکل برچین-سخت بی سر و پا-بسیار حقیر

تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن

دست علی به همراه-علی یارت باد

رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار

جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان

از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)

آن روی کسی بالا آمدن(خشمگین شدن)

خرکار-پرکار

حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن

دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن

تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی

آدم شش‌درچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش

دک و دهن-دک و پوز

بابا بزرگ-پدر بزرگ

ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام

اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن

دو شاخ-دارای دو شقه

خود را به کرگوشی زدن-به نشنیدن تظاهر کردن

چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن

داغ کسی را تازه کردن-کسی را به یاد مصیبتش انداختن

زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد

چپ دست کسی-که کارهایش را با دست چپ می کند

دو دستی-با هر دو دست

زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند

اتوکشیده-با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب

حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین

به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

دو دو کردن-دویدن

تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم

آستین از دهان برداشتن(خندیدن)

بد گوشت-آدم نچسب-دیر پیوند-کسی که زخمش دیر بهبود یابد

خوش جنس-خوش باطن-سلیم النفس

بی کله-نترس-شجاع-بی خرد-تهی مغز

برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری

چَخ چَخ-عیش و عشرت

آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن

باخت-آنچه باخته باشند-زیان

توله سگ-در حالت تحقیر: بچه

چال افتادن-گود شدن

 

خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد

از خاک برداشتن-کسی را نواختن و به جایی رساندن

آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)

صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ

دزد زده-سرقت شده

پنج تن آل عبا- پنج تن

دخیل-پناه برده-توسل جسته به

رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود

آبکی-بی‌ارزش-از روی بی‌علاقگی

تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه

دست بردار-دست بردارنده-ترک کننده

خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن

زرد بودن اوضاع-خراب بودن اوضاع

بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن

زور آوردن-زیر فشار گذاشتن-در تنگنا قرار دادن

ته و توی چیزی را بالا آوردن-به اصل چیزی پی بردن-چیزی را تمام کردن
دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی

خوش رو-زیبا-خندان

ریش کسی سر بالا رفتن-به مرگ نزدیک بودن کسی

 

خطایی-نوعیز آجر

خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری

چارخیابان-میدانی که چهار خیابان به آن باز می شوند

خرده فرمایش داشتن-دستورهای بی جا دادن

رکاب دادن-راهی جایی شدن

خاله خواهر خوانده-نگا. خاله خاک انداز

بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن

بچه افتادن-سقط شدن جنین

آکَل-آقای کربلایی
جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران
چشم زدن-چشم زخم زدن-ترسیدن

جوش خوردن زخم-به هم آمدن سر زخم و پوست نو آوردن

دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب

زیر بال کسی را گرفتن-به کسی کمک کردن

 

درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن

حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن

روز پنجاه هزار سال-روز قیامت

حنز پنزر-نگا. خرت و پرت

خنک کردن-سرد کردن
صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ

دست شستن از چیزی-از چیزی دست کشیدن-از داشتن چیزی ناامید شدن

تنگ دل کسی نشستن-بسیار نزدیک کسی نشستن-از کسی جدا نشدن

پیش ِ پا-جلوی رو

خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن

پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن

خودخور-کسی که غم خود را در دل می ریزد و با کسی در میان نمی گذارد

خدا به دور-پناه بر خدا

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمی‌توان-مدارا کردن

چِخه-نگا. چِخ

پا به ماه-آبستنی که در ماه آخر خود است

حاضر جواب-کسی که برای هر موردی پاسخ آماده دارد

حبه ی انگور-دانه ی انگور

در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن

خبر-گزارش رویداد

پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی

 

راه آهن-دو خط آهن موازی که قطار بر آن حرکت می کند

پا دری-فرشی که پای در می اندازند-سنگی که کنار در می گذارند تا باد در را حرکت ندهد

چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن

داماد-مرد تازه زن گرفته
زه کشیدن-سخت شدن زخم-کشیدن عضله ها
خدا نکرده-امیدوار این طور نباشد

چار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

آتش‌پاره-شوخ و شنگ-فرز و چالاک-کرم شبتاب

جلبی-حقه بازی-فاحشگی

راست شدن-رو به راه شدن

بساز و بفروش-ساختن خانه ی بدون استحکام به قصد فروش

چاک کردن-نگا. چاک دادن

تنوره زدن-چرخ زدن و گرد شدن

خواب و خوراک-خورد و خواب

پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک

 

زیر بار رفتن-قانع شدن-تحمل کردن

تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید

زود فهم-کسی که زود چیزی را درک می کند

خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک

بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند

چاپ خوردن-به چاپ رسیدن

زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن
بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن

افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن

دم کار گرفتن-به کار واداشتن
تن خواه گردان-پول نقدی که در موقع لزوم خرج هرینه های فوری می شود

جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد

این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)

چشم گود شدن-لاغر شدن

ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع

زرتی-بی مقدمه-ناگهان -بدون مطالعه و تعمق

تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم

خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن

خر کسی را نعل کردن-رشوه دادن-سبیل کسی را چرب کردن-راضی کردن

بابا غوری-نابینا-کور

از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)

چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب

بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت

آتشی(تندخو، زودخشم)

پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن

حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع

چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن

خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو
دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری

آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)

اهل حال(دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی)
زر زر کردن-غر زدن-گریه کردن شدید

تشر تو شور کردن-هرت و پورت کردن

باعث و بانی-عامل-محرک-سبب-حامی

چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن

خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن

زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد

زحمت دادن-اسباب زحمت شدن-کنایه از شوهر زنی بودن

آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)

بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی

اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)

به ته دیگ خوردن کفگیر-بی چیز شدن-تمام شدن سرمایه

به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت

از آب درآوردن-عمل آوردن-انجام دادن

به له له افتادن-از شدت تشنگی مانند سگ زبان خود را از دهان خارج ساختن

رد کسی را گرفتن-از روی جای پا یا آثار دیگر کسی را دنبال کردن

بازار پسند-مورد پسند خریدار و فروشنده-قابل فروش

زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی

خندیدن تو روی کسی-به کسی که بسیار گستاخ است می گویند

حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون

اله و بله کردن-لاف زدن-چنین و چنان گفتن

ته چین-نوعی پلو که در آن گوشت بره یا مرغ پخته را در ته دیگ می گذارند

اهل کاری بودن-وارد بودن در کاری

چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن

 

تخم جن-حرام زاده

بای دادن-رشوه دادن-باج دادن

ده مرده حلاج بودن-بسیار زرنگ و کاری بودن

چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط

تنگ هم-چسبیده به هم

چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک

در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن

 
آتش‌بیار معرکه(فتنه‌انگیز میان دو دشمن)

جرواجر کردن-پاره پاره کردن

زیگزاک-خط شکسته-کنگره دار

از دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

اما(اشکال‌تراشی، ایجاد شبهه)

پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق

زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن

خودافتاده-عاجز-کسی که موجب بیچارگی خود باشد

زیر زبانی-یواش و آهسته-سخنی که از روی بی میلی گفته می شود

از آب و گل در آمدن-مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک

چشمه-نوع-قسم

از قلم افتادن-فراموش شدن-مورد بی‌مهری قرار گرفتن

افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن

بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن

چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان

آمدکار(شگون، فال نیک، خجستگی)

از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، به‌کلی زیر چیزی زدن)

 

تریاک مال-کسی که تریاک را برای فروش لوله می کند

بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی

 

بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان

آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن

از پا ننشستن-سماجت ورزیدن-از کوشش دست نکشیدن

بی سر و پا-پست-فرومایه

پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن

اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن

چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست

آینه‌ی دست-تیغ و خنجر

اروای ننه‌ات(ارواح بابات)

از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بی‌توجهی قرار دادن)

تک پَر-نوعی حرکت در ورزش باستانی

اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)

رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک

خرفت-نادان-ابله-کند ذهن

ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند

خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند

آستین از دهان برداشتن(خندیدن)

پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف

حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن

 

دزدکی-پنهانی-یواشکی-مخفیانه

پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن

از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)

دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

بست-محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند-تکه ی کوچکی از تریاک

خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن
تکلیف شدن-به سن بلوغ رسیدن
پُخت-هر نوبت از پختن

چماق-چوبدست-گرز

پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند

رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن

روان کردن-از بر کردن

حق و حساب-باج سبیل-رشوه

چشم بندی-شعبده بازی-تر دستی

به دهان کسی نگاه کردن-مطیع به گفته ی کسی بودن-حرف کسی را بکار بستن

دوا شور کردن-شستن فرش با دوا

پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن

پیله کردن دندان-ورم کردن لثه

پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار

آواز دهل-چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد

خایه-بیضه-جرات

جان کُردی-سخت گیری-مقاومت

اسباب زحمت(کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود)

بده اون دستت-آی زکی !

آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)

ریش کسی سر بالا رفتن-به مرگ نزدیک بودن کسی

باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن

چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه

برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن

تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن

 

زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن

زور-اجبار-الزام

خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس

ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن
بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن

پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن

آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد)

دست و رو شسته-بی شرم-وقیح

دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه

دماغ سوخته شدن-بور شدن-خجالت زده شدن-ناکام شدن

به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن

 

پرچانه-پرگو-روده دراز-وراج

حساب بالا آوردن-بدهکار شدن

به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن

آب اندام-زیبا تن و خوش‌رو

آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)
استخوان‌دار-محکم-بااراده
پشتک-پرش از پشت

چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی

در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن

دق مرگ-دق کش

به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست

دس دس کردن-دست زدن-طول دادن-وقت گذراندن

خانه به دوش-بی خانمان-آواره

آبدار(سخت، شدید، سنگین)

از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)

تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار

بی خیالش-نگران نباش-اهمیت نده

اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده

جان کلام-اصل مطلب

راه کج کردن-مسیر خود را تغییر دادن-منصرف شدن

خیر باشد-پس از شنیدن خواب کسی به فال نیک به او می گویند

تلق و تولوق-صدای ناهنجار

سیار غم انگیز و. سوزناک بودن

دُوال بازی کردن-حقه بازی کزدن-فریب به کار بردن

اکبیری(زشت، بی‌ریخت)

اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب

بساط در آوردن-الم شنگه راه انداختن-رسوایی به بار آوردن
در دار-دارای سرپوش

داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند

آب چشم گرفتن(ترسانیدن، به گریه انداختن)

در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن

 

تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم

حلوای تن تنانی-نوعی حلوا

به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن

بَده شدن-از چشم افتادن-بد جلوه کردن

بی صاحاب مانده-صاحب مرده-وامانده

 
زیر انداز-پارچه ای که زیر پای کسی یا زیر چیزی گسترانند