منتخبی از اصطلاحات کوچه بازاری و خیابانی ایرانی قسمت 154

دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر

چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

دزدیده نگاه کردن-زیر چشمی نگریستن-بدون آن که طرف بداند او را زیر نظر گرفتن

در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد

تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن

دست کسی را از پشت بستن-از کسی در کاری پیشی جستن

از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)

دردر کردن-چو انداختن-شایع کردن

رنگ و رو رفته-کهنه-فرسوده-کارکرده

جِر زن-کسی که در بازی یا کاری دبه در می آورد

آشنا روشنا-دوست آشنا

آسیاب‌گردان-کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید

توپ-پرشده-کامل-بی نیاز

پا منبری-شاگرد روضه خوان

زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن

پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن

خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن

خاطر کسی را خواستن-کسی را دوست داشتن

الانه(همین حالا، هم اکنون)

اختر شمردن-شب‌بیداری

چنار امام زاده صالح-متلک بد

تیز بازار-بازار گرم و پر مشتری

خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن

 
تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری

زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند

آتو(بهانه، دستاویز، نقطه‌ضعف)

آخش درآمدن(از درد نالیدن)

پرچ کردن-فرو بردن میخ در چیزی و کوبیدن و پهن کردن سر آن

دخیل-پناه برده-توسل جسته به
بی خیالش-نگران نباش-اهمیت نده

پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن

جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح

جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض

چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن

بَزک-آرایش-چسان فسان

جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن

رد شدن-مردود شدن-پذیرفته نشدن

دیم کاری-کشاورزی دیم

زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن

تشر تو شور کردن-هرت و پورت کردن

پاسور زدن-پاسور بازی کردن

چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی

تنگ آفتاب-درست در لحظه ی طلوع خورشی

آجرپاره-جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره

چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم

از حال رفتن(بی‌حال شدن، غش کردن)

دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن

اهل هیچ فرقه‌ای نبودن-به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن

خنک کردن-سرد کردن

تار و مار-متفرق-پراکنده

دل دار-دلیر-شجاع-معشوق

به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت

حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن

از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن

 

این سفر-این بار

درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن

دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند

اهل حال-دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی

آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن

آب نمک زدن-با شیرین زبانی گفتن

پشم علیشاه-درویش بی قدر

درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه

تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن

در ثانی-ثانیا-دوم

احوال گرفتن-جویای حال شدن

بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی

در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد

اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)

دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن

ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه

زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر

بزن و برو-کسی که در کار-دقت و دلسوزی ندارد

آرد خود را بیختن و الک را آویختن-کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست

چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه

از خیر چیزی گذشتن(از چیزی صرفنظر کردن)

الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)

رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی
بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن
آتشِ بسته(طلا)

از چیزی گلی چیدن(از چیزی بهره بردن)

به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن

خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن

تشریک مساعی-با کسی همکاری کردن

چهارتا شدن چشم کسی-سخت تعجب کردن کسی-خیره ماندن از تعجب

پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن

دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن

بن بست-کوچه ای که راه در رو نداشته باشد-مشکلی که راه حل نداشته باشد

خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده

افسارگسیخته(سرکش)

آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت
زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن
آب خنک خوردن-به زندان افتادن
جانماز آب کشیدن-تظاهر به پرهیزکاری کردن-خود را بی گناه وانمودن
تبدیل به احسن کردن-چیزی را با چیز بهتری عوض کردن

تازه-اکنون-پس از این همه حرف

دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن

حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است

آواز دهل-چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد

حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن

جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد

زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن

به روی کسی آوردن-به چشم کسی آوردن-به کسی یادآوری کردن

چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن

چای دان-جای نگهداشتن چای خشک

آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)

از ریخت افتادن(تناسب خود را از دست دادن، بی‌جلا و جلوه شدن)

پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن

به عرب و عجمی بند نبودن-هیچ پشت و پناهی نداشتن

تِپ تِپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان

 
آهنگ ریپ‌دار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد

چشم انداز-منظره

تخت و تبار-خوب و رو به راه

راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا

اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)

جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود

رقصاندن بز-هر دم بهانه گرفتن
دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن

خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت

چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی

چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن

پر گویی-روده درازی-پر چانگی

باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن

پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است

ترکیدن دل-از چیزی سخت ترسیدن

بی بخار-بی خاصیت-بی عرضه-ناتوان

زرتی-بی مقدمه-ناگهان -بدون مطالعه و تعمق

راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن

امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)

زبان درازی-گستاخی در سخن گفتن-عمل آدم زبان دراز

خاتون پنجره-بازیچه ای که کودکان با پنج چوب می سازند

آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن

خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی

ده مرده حلاج بودن-بسیار زرنگ و کاری بودن

خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن
انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن

زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن

جیب کنی-اخاذی-به خرج انداختن دیگران

خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی

اختر شمردن-شب‌بیداری

آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)

خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن

اجاق(دودمان)

دور برد-دارای برد زیاد

چل زن-زن کوتاه قد

رمبیدن-خراب شدن-فرو ریختن

دم-هنگام

از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن)

بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن
از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کم‌حوصله بودن)

خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن

باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند

تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده

پول بالای چیزی دادن-پول دادن و چیزی را خریدن
بار و بنه-وسایل سفر
بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن

رخت کسی کوک بودن-رفاه داشتن

راست شدن-رو به راه شدن

جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند

دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن

دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق

جرینگ-صدای سکه های پول

زهره آب شدن-سخت وحشت کردن-از وحشت به حال مرگ افتادن

بی خیالش-نگران نباش-اهمیت نده

دوام آوردن-استقامت کردن

دانه ی درشت برچیدن-به دستمزد کم قانع نبودن

آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن)

چماق دار-زور گو-کسی که با زور مقصود خود را به دیگری تحمیل کند

دست آموز کردن-تربیت کردن

چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

دَم دار-هوای گرم و پر رطوبت

آستین از دهان برداشتن-خندیدن

دزد سر گردنه-کاسب نادرست و گران فروش

ازدست‌رفته-عاشق

خواب به سر شدن-نگا. خواب به خواب شدن

دروغ دسته نقاشی-دروغ گنده-دروغ شاخدار

روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن

چِخ کردن-راندن سگ

حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن

انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)

 

پِشک-نرمی و پرده های بینی

چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه

پیش کردن در-بستن در

از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)

خوش ریخت-دارای هیکل برازنده

با اشتها-متمایل به غذا

زندگی-مال-وسایل کار و خانه
از خدا بی‌خبر-ظالم-نابه‌کار

آب به چشم آمدن-طمع کردن

رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن

 

حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن

داغ و درفش کردن-مجرمی را برای اقرار کردن داغ کردن

حلال زاده-پاک و نجیب

خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن
حمامی-گرمابه دار

آفتاب را به‌گز پیمودن-کوشش بی‌هوده کردن

بد اخم-عبوس و ترشرو

اهل عمل(کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند)

درز را آب دادن-از راه به در شدن

خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن

چُل-آلت مرد

زهره ی کسی را آب کردن-سخت ترساندن

خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا

بغل پر کن-دختر یا زن چاق

اله و بله-چنین و چنان

روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی

حساب انگشت بالا-حساب ساختگی

رگ ترکی-تعصب نژادی

جَلد-چابک-چالاک-کبوتر دست آموز

آبِ خشک-آب بسته

حلال واری-نگا. خلال وار

جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

راه به ده بردن-حاصلی داشتن-موفق شدن

انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت

از سر نو(دوباره)

ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی

خشکه نان-نانی که بیش از اندازه در تنور مانده و خشک شده است

اهل نشست-تارک دنیا-گوشه‌نشین

از بی‌کفنی زنده بودن(بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن)

جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن
روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی
جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه
روی چشم-اطاعت می شود !

تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن

زیر گرفتن-زیر کردن

خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن

آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن

استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ

جور در آمدن-نگا. جور آمدن

به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن

تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن

 
دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن

چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود

پخش-پراکنده

خِرخِره-حلق-حلقوم

انگشت کردن(انگشت رساندن)

خودفروشی-فاحشگی-خیانت

زیر شلواری-زیر جامه
پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات
تنبان درآر-بی حیا-دریده

دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن

دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود

دریافت-گرفتن-ادراک

 

از خشت افتادن(بدنیا آمدن)

چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن

جور شدن-اخت شدن-انس گرفتن-هماهنگ شدن

خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد

اُرس و پرس-پرسش و پاسخ

خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس

پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن

رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن

زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده

خدابیامرزی-درخواست بخشش

رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن

بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن

چوبک-خرده های چوب که برای شستن لباس به کار می رود

پِی-دنبال

چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل
اطفال باغ-گل‌های تازه

الدنگ(بیکاره، مفتخور، بی‌غیرت)

آتش‌بیار معرکه-فتنه‌انگیز میان دو دشمن

چوب زدن-با چوب تنبیه کردن

ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی

جیغ و داد-داد و فریاد

روز پنجاه هزار سال-روز قیامت

دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد

آب به ‌زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)

خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن

تو سری-تحمیل نظر به کسی با تحقیر و برای تنبیه

بند آوردن-متوقف کردن

چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود

چارچار زدن-بی حیایی کردن

رایانه-کامپیوتر

چیله جمع کردن-گردآوردن چیله

باخت-آنچه باخته باشند-زیان

این سفر-این بار

پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی

دم موشی-هر چیز باریک و دراز

برآورد-تخمین

درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن

حساب کردن-پرداختن خرج

به ته دیگ خوردن کفگیر-بی چیز شدن-تمام شدن سرمایه

پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه

پنج تن آل عبا- پنج تن

چوب خوردن-تنبیه شدن

زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی

از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن

از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن

خیابان گز کردن-ول گشتن

بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین

ریختن مو-سخت وحشت کردن

خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش

تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن

چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست-از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد

از صدقۀ سرِ-از عنایت و لطفِ

پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی
خارش گرفتن-به خارش افتادن بدن

ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا

خارش گرفتن-به خارش افتادن بدن

رو کشیدن-به کسی برای نزدیکی کردن تکلیف کردن

چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد

چهار دستی-فراوانی

حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن

بند و بست-ساخت و پاخت-توطئه

خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد

دریافت-گرفتن-ادراک

چاه ویل-جایی که اگر کسی یا چیزی برود دیگر بر نگردد

بشکن زدن ی-برآوردن صدای انگشتان به هنگام شاد

 

زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو

پیچ خوردن-در خلاف جهت-حرکت کردن-پیچانده شدن استخوان

تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن

حرف در آوردن-شایعه ساختن-سخن دروغ شایع کردن

از این رو به آن رو شدن-یکسره دگرگون شدن-به‌کلی تغییر کردن

آتو-بهانه-دستاویز-نقطه‌ضعف

 

خشخاشی-نان خشخاش زده

زبان تر کردن-سخن گفتن

با متانت-با وقار

چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن

جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن

در دهان ها افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

آستین‌سرخود-هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است

 

تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است

تازه عروس-دختری که تازه ازدواج کرده است

بی دست و پا-بی عرضه-پخمه

آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن

دَرَ ک رفتن-برای مردن کسی می گویند که از او تنفر دارند

آسمان تا زمین(تفاوت بسیار)

رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن

به روز کسی افتادن-وضعی مانند وضع کسی پیدا کردن

آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن

باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است

پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری

چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن

تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب

بجا-شایسته-در هنگام مناسب

پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن

ریش بز-گیاهی همیشه سبز و پرشاخه

از حال رفتن-بی‌حال شدن-غش کردن

بد هوا-کسی که به خیال های بلند تر از حد و حق خود افتاده باشد

خرناس کردن-خرخر کردن در خواب

به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن

دود چراغ-کشیدن شیره

دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای

دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است

چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک

دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن

پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد

پایگیر کسی شدن-زیان یا جرمی به کسی افتادن

خبر مرگش-خدا مرگش بدهد

تنبل خان-تن پرور

خر گردن-گردن کلفت-بی عار

چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن

دق-غصه و ناراحتی-نوعی بیماری روحی که بیمار را رنجور می کند و از بین می برد

بجایی رسیدن-به مقصود رسیدن-مقام یافتن

خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن

به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن
خشخاشی-نان خشخاش زده

دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم

 

زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی

بد چشم-شور چشم-آن که چشم زخم برساند-مردی که به زنان نامحرم با شهوت بنگرد

پچ پچ کردن-نجوا کردن-زیر گوشی حرف زدن

زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد

پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی

رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن

زار زدن-سخت گریه کردن

خلیفه-مبصر مکتب خانه-ارشد کلاس

راست رفتن-مستقیم رفتن-بدون دردسر رفتن

چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان

بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن

رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل

زهکونی زدن-تیپا زدن-اردنگی زدن

حساب کهنه-نگا. حساب سوخته

اسپند روی آتش بودن-سخت نگران و دلواپس بودن-آرام و قرار نداشتن

ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟-چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟

آواز دادن(خواستن)

ریم رام-رام رام-اسم صوت برای بیان آوای ساز و نوای موسیقی

الم‌شنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)

پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند

چراغان کردن-جشن گرفتن

باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن

تو بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن

چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

جیز شدن-سوختن در زبان کودکان

تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن

بد چشم-شور چشم-آن که چشم زخم برساند-مردی که به زنان نامحرم با شهوت بنگرد

آینه‌ی بخت-آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد

بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن

بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن

بغداد آباد-شکم سیر

رژیم گرفتن-رژیم داشتن

دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه

دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن

آشنایی به روشنایی انداختن(پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن)

دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن

دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن

حق شناسی-سپاس گزاری

پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود

از زبان افتادن-لال شدن

آپارتی-زن بی‌حیا و بدزبان-سلیطه-پاچه‌ورمالیده

جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی

آهنگ ریپ‌دار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)

داشم-اصطلاح داش مشدی ها به معنی برادرم

روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن

دعوت حق را لبیک گفتن-مردن

دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد

روغن کاری-روغن زدن به هر نوع دستگاه

دستمالی-دست مالیدن

دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد
خوش قد و بالا-خوش اندام-بلند بالا

رنگ و رو رفته-کهنه-فرسوده-کارکرده

چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن

آب‌زیرکاه-حیله گر-فتنه انگیز-دو رو

دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن
بی صفت-بی بهره از صفات خوب انسانی

افتادن دست(از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن)

 
اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)

چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند

آب شدن(شرمنده شدن، رفتن آبرو، به فروش رفتن کالا)

برآورد-تخمین

تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)

بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است

با خدا-خداشناس-مومن

راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد

جیم الف جا-آدم ریزه میزه

 

پس پسکی-حالت کسی که رو به عقب گام برمی دارد

چنبره زدن-حلقه زدن

زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی

بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن

پَخ-مسطح-بی ژرفا

پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن

دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی

از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان به‌در رفتن)

زیر دُم سُست-زن منحرف

تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل

دود چراغ-کشیدن شیره

آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر

آش دهن‌سوز(هر چیز مطلوب و پسندیده)

خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن

خوش منظره-خوش نما-زیبا

ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بی‌اعتنایی کردن

بازار شام-جای شلوغ و در هم و بر هم

چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد

از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)

انگشت کردن-انگشت رساندن

 

جای پا-اثر-نشانه-رد

خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن

اتوکشیده-با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب

پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی

از نان خوردن افتادن-نان کسی آجر شدن

خرده کاری-کار جزیی

از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن

بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو

بازداشتی-زندانی موقت

دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن

آدم ثانی-حضرت نوح

پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن

پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن

دار و دسته-پیروان و اطرافیان

خوش لباس-نگا. خوش پوش

تنگ دل کسی نشستن-بسیار نزدیک کسی نشستن-از کسی جدا نشدن

دری وری-سخن بی سر و ته-چرند و پرند

دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر

از چشم کسی دیدن(کسی را مسئول چیزی دانستن)

خرده مالک-مالک زمین کشاورزی کوچک

خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد

دست کسی افتادن-گیر کسی افتادن

خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی

رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی

از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن

 
تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن

به دردسر انداختن کسی-کسی را به وضع دشواری دچار کردن

آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن

پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد

دور اندیشی-پایان نگری-عاقبت اندیشی

به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن

چپ-لوچ-مخالف حکومت

چسی در کردن-نگا. چسی آمدن

خانه یکی-صمیمی و یکدل

خاطره-یادگار

پچ پچ-نجوا-حرف زیر گوشی

حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن

روی شاخ بودن-مسلم بودن-قطعی بودن

خرمن-انبوه و پرپشت

آروغ بی‌جا زدن-نابه‌جا سخن‌گفتن-نسنجیده کاری کردن

پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری

آسمان‌جل(ندار، بی‌چیز، کسی که رواندازش آسمان است)

آن سفر(آن بار، آن دفعه)

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن

حهاز-کشتی بزرگ

تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار

از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن-در باره‌ی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند

مال دنیا

جلز-نگا. جز

بغلی-چیز کوچکی که در بغل جا بگیرد-بطری کوچک

دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن

برچسب زدن-تهمت زدن
از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)

افسار کسی را شل کردن-به کسی آزادی کمی دادن

خودخوری-حالت خودخور

خالی کردن دل کسی-کسی را ترساندن

بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو

دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند
آواز کوچه‌باغی(آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است)

چاتمه-چند تفنگ که یه صورت ضربدر به هم تکیه داده اند

خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند

چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره

بز خر-کسی که به قصد ارزان خریدن چیزی توی سر جنس می زند
 

بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن

از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن

تک روی-عمل بدون توجه به جمع

تعطیلی-روز تعطیل-زمان دست کشیدن از کار

چو انداختن-شایعه پراکندن

 

خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه

 

بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین

راست شدن-رو به راه شدن

دو علی گلابی آمدن-بچه ترساندن-تهدید توخالی کردن-توپ و تشر آمدن

 
پا واکردن-به راه افتادن بچه
دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن

دست دادن-پیش آمدن

چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی

ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن

خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس

دل و دماغ نماندن برای کسی-حال و حوصله ای در کسی نبودن

از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)

خوش سر و زبان-خوش سخن-شیرین گفتار-حراف

اشک خنک(گریه‌ی ساختگی)

دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی
از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)

ابرو فراخی-خوشدلی-گشاده‌رویی

 
اُتُل-شکم-اتوموبیل

خشکبار-میوه های خشک مانند پسته-بادام-گردو و فندق

بازداشتن-منع کردن-مانع شدن

این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر

دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن

بند و بار-قید های اجتماعی-آداب زندگی

بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن

ابوقراضه(ابوطیاره)

تاشو-آن چه روی هم تا و جمع شود

چَخ چَخ-عیش و عشرت

تو خشت افتادن-به دنیا آمدن

پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن

آب کردن-جنس نامرغوب را فروختن

بند زدن-به یکدیگر وصل کردن-به هم چسباندن

آب (ها) از آسیاب افتادن(فرو نشستن هیاهو، از یاد رفتن ماجرا)

پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند

زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری

دلجور-همدل

جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن

رو شدن-آشکار شدن-فاش شدن

خورده برده-ملاخظه و پروا

جا دار-وسیع-فراخ

آواز شدن(شهره شدن)

حمامک مورچه داره-کنایه از تردید و دو دلی

چوق-چوب-تومان

زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن

حیوونکی-نگا حیوانکی

آیه‌ی یاس(آن که بدبینی را به کمال می‌رساند)

اسباب‌چینی-دسیسه‌چینی-توطئه‌چینی

زود باش !-شتاب کن! عجله کن!

داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن

 
این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست(از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد)

ارباب حجت(اهل منطق)

بالا آوردن-استفراغ کردن

پایش افتادن- پادادن و پا افتادن

 

روغنی-آلوده به روغن

این دو کله‌دار(خورشید و ماه)

درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن

چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن

تو دار-راز نگهدار

حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم

 

خراب شدن-از کار افتادن-منحرف

در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن
پیل پیلی رفتن- پیلی پیلی خوردن

دست به دهن-کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد-آدم کم درآمد و تهی دست

بلا ،-آدم حیله گر-زرنگ-آسیب-زیان آزار

 

حرف بَری کردن-سخن چینی کردن-خبرچینی کردن

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن(حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن)

اطفال باغ-گل‌های تازه

خیز برداشتن-جستن-آماده ی حمله شدن

دُم گرفتن-پشت سر هم ایستادن

دزدیده نگاه کردن-زیر چشمی نگریستن-بدون آن که طرف بداند او را زیر نظر گرفتن

ادرار بزرگ(مدفوع)

پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک

بند آوردن-متوقف کردن

به سر دویدن- با سر رفتن

خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود

پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند

 

از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن

بیا بیا- برو برو

حسرت به دلی-آرزومندی شدید

تند نویسی-سریع نویسی
دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده
تریاک مال-کسی که تریاک را برای فروش لوله می کند
در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه
بخت-شانس-اقبال-شوهر

زُهم-بوی تند و زننده ی گوشت گندیده یا تخم مرغ فاسد

چرچری کردن-خوردن و عیش کردن

جدول کشی-خط کشی و شبکه بندی

چند پیرهن بیش تر از کسی پاره کردن-بیش تر از کسی تجربه داشتن

دست به جیب-بخشنده-خرج کن

زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش
پا در رکاب-حاضر و آماده

جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن

جوش خوردن زخم-به هم آمدن سر زخم و پوست نو آوردن

جای سوزن انداختن نبودن-پر بودن-بسیار شلوغ بودن
از آب درآوردن(عمل آوردن، انجام دادن)

جرواجر کردن-پاره پاره کردن

جز و ولز-نگا. جز و وز

خروس خوان-هنگام سحر

اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)

 

دور و بر-اطراف-پیرامون

زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی

ده مرده حلاج بودن-بسیار زرنگ و کاری بودن

بار گذاشتن-نهادن ظرف غذا بر اجاق برای پخته شدن

دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی

زیر انداز-پارچه ای که زیر پای کسی یا زیر چیزی گسترانند

دَمَر-دراز کشیده روی سینه و شکم

انکر منکر-بسیار زشت و بدترکیب

خوردن بلا به جان-اصابت بلا با جان

بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن

ارنعوت-آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف

آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد)

ذلیل مرده-ذلیل شده

 

راه کج کردن-مسیر خود را تغییر دادن-منصرف شدن

به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب

رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن

راست رو-رو به رو-مقابل

بُل گرفتن-چیز مفت به چنگ آوردن-از فرصتی استفاده کردن-بهانه ای بدست آوردن

از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن

جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی

دست باف-بافته با دست

رقاص خانه-دشنام گونه ای برای برخی جاها-جاهای بی حساب و کتاب و شلوغ و پلوغ

داشتن-مشغول بودن

اسم شب-کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب

چاک خوردن-شکافته شدن-پاره شدن

دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام

چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان

پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر

خفه خون-خفقان

خر رنگ کن-خوش طاهر بد باطن

آهو چشم-معشوق-شاهد

دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند

بند و بست-ساخت و پاخت-توطئه

پلاس-اثاث مختصر منزل

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن

انگولک کردن(سر به سر گذاشتن، با انگشت به چیزی ور رفتن، انگشت رساندن)

حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند
خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن

دست به دهن رسیدن-چیزی اندک ولی کافی برای معاش داشتن

تک پَر-نوعی حرکت در ورزش باستانی

از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم

چته ؟-تو را چه می شود ؟

زیادی کردن-زاید بودن-غیر لازم بودن

زُل زُل-نگاه کردن زل زدن

دست و پا پنبه ای-دست و پا چلفتی-بی عرضه-بی دست و پا

بار شیشه-بار شکستنی-کودک در شکم مادر

آشغالی(سپور)

دول-آلت مردی به زبان کودکان

آفتاب به آفتاب(هر روز)

اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری
آقبانو(نوعی پارچه‌ی نخی نازک)

دُم کلفت-پول دار-مقتدر

رضا شدن-راضی شدن

آبگوشتی-بی‌ارزش-پیش پا افتاده

دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن

حیدری و نعمتی-گروه های دشمن هم

زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود

خرافاتی-آن که به خرافات باور دارد-عقب مانده

خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح

دراز نوشتن-مطلب را طول دادن-طومار نوشتن

جست زدن-پریدن-خیز برداشتن

دیزی پشت سر کسی بر زمین زدن-بی اعتنایی کردن به قهر کردن و رفتن کسی

چراغانی کردن-جشن گرفتن

چل گُل-روغنی با خاصیت دارویی

آفتابگیر(جایی که آفتاب بر آن بتابد، سایبان، چتر آفتابی)

بشکن زدن ی-برآوردن صدای انگشتان به هنگام شاد

بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث

دیر به دیر-هر از گاهی-هر از چندی-دیر دیر

از این حرف‌ها-مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد

در نتیجه-سرانجام-عاقبت

چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد

خنج انداختن-پنجول انداختن-خراشیدن پوست دیگری با ناخن
 

تازه کار-کم تجربه-مبتدی-ناشی

باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن

جادو و جنبل-دعاهایی که برای قضای حاجات یا دفع بیماری و از این قبیل می خوانند
آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن

آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)

پشت دستی زدن-برای تنبیه به پشت دست بچه زدن

آلاپلنگی(مثل پوست پلنگ، گل باقالی)

تعلیمی-عصای کوچک
آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند

بند کردن-محکم کردن

روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن

خاله وارَس-آدم فضول

ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری

آخِی(صوتی برای تاثر یا شادی)

رد کسی را گرفتن-از روی جای پا یا آثار دیگر کسی را دنبال کردن

آب (ها) از آسیاب افتادن(فرو نشستن هیاهو، از یاد رفتن ماجرا)

پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن