چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند
تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن
برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن
بخور و نمیر-مقداری از غذا که تنها برای ادامه ی زندگی کفایت می کند
به روز کسی افتادن-وضعی مانند وضع کسی پیدا کردن
چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان
رنگ به رنگ شدن-از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن
بی جا-نامناسب-بی مورد
رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن
اطفال باغ(گلهای تازه)
جد و آباد درآوردن و گفتن-دشنام دادن-ناسزا گفتن
خیکی-آدم چاق و فربه
حرف بَری کردن-سخن چینی کردن-خبرچینی کردن
به دو دو افتادن-گود رفتن چشم بر اثر ضعف یا بیماری
از پشت کوه آمدن(بیخبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)
دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد
پِت پِت-بالا و پایین رفتن شعله ی چراغ
خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب
اسباب زحمت(کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود)
آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن
پیش و پس کار را نگاه کردن-جوانب کار را سنجیدن
دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن
از کوره در رفتن(به خشم آمدن، آتشی شدن، از جا در رفتن)
آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بیبازگشت رفتن
آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست
افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد
بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن
آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)
خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن
ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده
جاگرم کردن-در جایی ماندن
دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند
پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال
اُرد(درخواست، سفارش، دستور)
چلاندن-فشار دادن برای آب گرفتن
تخم دو زرده-چیز بسیار عزیز و گرامی
جی جی-خار پشت-جوجه تیغی
دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است
بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.
ابرو تابیدن(گره بر ابرو افکندن)
تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن
پر پر کردن گل-کندن و پراکندن برگ های گل
حرامزادگی-بد ذاتی-مکر
تخم چشم-مردمک چشم
دق کردن-از غصه مردن
درمانگاه-جای درمان بیمار
روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن
چس گرگی پا شدن-صبح زود برخاستن
دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی
چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن
جست زدن-پریدن-خیز برداشتن
خم به ابرو نیاوردن-رنجی را تحمل کردن
ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن
پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا
چنار تجریش-متلک بد
دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی
جگر خون کردن-رنج بسیار دادن
از رو بردن-خجالت دادن-مقاومت حریف را در هم شکستن
آروارهی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن
پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان
آش شلهقلمکار-بینظم و قاعده
خال مَخال-خال خال
آواز دادن-خواستن
درد و بلای کسی به جان خوردن-تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد
ابرو تابیدن-گره بر ابرو افکندن
حتم داشتن یق-ین داشتن
پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع
چادر سر کردن-چادر پوشیدن
جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است
دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن
پرت کردن حواس-حواس را از اصل موضوع منحرف کردن
چیز خور-مسموم شده
رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل
جیره بندی-سهم بندی
خشخاشی-نان خشخاش زده
خرابی بار آوردن-بی آبرویی بار آوردن-کاری کردن که نتیجه ی بد بدهد
تعریفی-قابل توجه-عالی
اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)
آواز دادن(خواستن)
بکسل کردن-چیزی را به دنبال خود کشیدن و بردن
آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفتانگیز کردن)
دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها
چِخی-سگ
پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود
این دست و آن دست کردن-وقت تلف کردن-وقت کشتن-به عقب انداختن
آب پاکی روی دست کسی ریختن(کسی را کاملن ناامید کردن)
خون کسی را مکیدن-مال کسی را به تزویر غارت کردن-به کسی تعدی و ستم کردن
الفرار-گریز-بگریز !
پُرسه-مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده باشد برای گرامیداشت او
بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن
ابرو فراخی-خوشدلی-گشادهرویی
دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن
حرف انداختن-در سخن کسی دویدن
خوش لباس-نگا. خوش پوش
آیهی یاس-آن که بدبینی را به کمال میرساند
زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن
پشت بند-به دنبال-در ادامه-چیزی که پس از چیز دیگری بنوشند یا بخورند
خرافاتی-آن که به خرافات باور دارد-عقب مانده
هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار
چندر-رگ و ریشه ی گوشت
چارخانه-شطرنجی
پر و پخش-پراکنده
استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)
دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن
افتادن بچه-سقط شدن جنین
دلمه شدن-بسته شدن
چروکیده-چین دار شده-ناصاف
پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند
جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران
درق درق-صدای خوردن دو چیز سخت به هم
از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت
از شوخی گذشته(حالا برسیم به مطالب جدی)
زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی
چو افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن
خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود
در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن
آب به آسیاب کسی ریختن-با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن
ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)
جای سفت-وضعیت سخت
از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)
دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش
خربزه قاچ کردن با اتوی شلوار-بسیار آراسته بودن و به خود پرداختن
اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان
تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص
پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی
پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن
خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن
از زبان افتادن-لال شدن
خِر-حنجره-گلو
جامغولک-حقه-حیله
به روی کسی نیاوردن-از طرح موضوعی خودداری کردن-به سکوت برگزار کردن
چپ بُر-نوعی اره ی دستی
چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن
دوا شور کردن-شستن فرش با دوا
زیر پاکشی کردن-از زبان کسی حرف کشیدن-کسب اطلاع کردن
در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن
در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن
پدر مادر دار-نجیب-اصیل-آبرومند و خوب
خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت
دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق
دست به سینه-آماده ی فرمان-در نهایت ادب و احترام
دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن
از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه
بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن
دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن
زه کشی-خشکاندن باتلاق از طریق کندن نهری برای حریان دادن آب راکد باتلاق به آن
پا در هوا بودن-نامعلوم بودن تکلیف
خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم
پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن
بد قدم-نامبارک-بد شگون
رو به راه-آماده-مهیا-منظم
بجا-شایسته-در هنگام مناسب
جلز و ولز-سوز و گداز
ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن
جلبی-حقه بازی-فاحشگی
پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت
بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره
چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ
جیره بندی-سهم بندی
زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن
درگذشت-مرگ
چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ
راست و ریس-موانع و معایب
پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن
چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی
رد پا-جای پا-اثر
پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن
چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی
روی شاخ بودن-مسلم بودن-قطعی بودن
آغاپنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبهای)
ریختگی-ریزش
اوا خواهر-مرد زننما-مردی که علائق زنانه دارد
پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن
جوش خوردن زخم-به هم آمدن سر زخم و پوست نو آوردن
چلک بازی-بازی الک دولک
بلبل زبانی کردن-شیرین زبانی کردن-حاضر جوابی کردن-پرحرفی کردن
بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری
این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن
اسباببازی(وسیلهی بازی (بهویژه برای کودکان))
بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش
از کیسه خوردن-از جیب خوردن
آواز دادن-خواستن
چشم کسی را خون گرفتن-سخت خشمگین شدن
حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن
اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن
در دار-دارای سرپوش
آیۀ یاس خواندن(هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن)
روشن شدن-نشئه شدن-مست شدن-سرحال آمدن
از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بیثبات و بسیار متضاد داشتن
آفتابِ پس دیوار-شامگاه
خون جگر-رنج بسیار-غم فراوان
چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا
اوت کردن(بیرون انداختن، بیرون کردن)
از خر شیطان پایین آمدن-از لجاجت دست برداشتن-از تصمیم نادرستی منصرف شدن
آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب
پیش رس-زود رس
چانه لغی-راز داری نکردن
پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند
تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند
آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)
ترک نشاندن-پشت سر نشاندن کسی
دستکاری-دست بردن در چیزی
جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن
از این حرفها(مطالبی از آنگونه که پیش از این گفته شد)
برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن
جوجه مشدی-تازه کار و نا آشنا با آداب و رموز مشدی گری
حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت
اختلاط کردن-بیهدف از این در و آن در گفتوگو کردن
چهار چشم-عینکی-بسیار مشتاق-منتظر-مراقب
آب بندی کردن(آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو)
چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن
خانه آباد-عبارتی برای تحسین است
به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن
راه آهن-دو خط آهن موازی که قطار بر آن حرکت می کند
چوچول باز-دغل-بی حیا
دک و پوز-دهان و لب و دندان
حقه سوار کردن-فرو کردن چوب وافور در دهانه ی حقه-فریب دادن
اصل کاری(مهمترین چیز یا شخص)
ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند
خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش
آت و آشغال(وسایل کهنه و بیمصرف)
اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن
استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ
اتصالی کردن(در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن)
ریز بینی-نکته سنجی-دقت
خالی بند-چاخان-دروغ گو
آدم بیخود-بیشخصیت و بیمعنی
با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن
به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن
انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)
اصول دین پرسیدن(سوالپیچ کردن)
تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن
جای سوزن انداختن نبودن-پر بودن-بسیار شلوغ بودن
توپ-پرشده-کامل-بی نیاز
ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن
پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن
دست اول-نو و تازه
چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن
تپل مپل-چاق و چله
دوا خور-معتاد به الکل
داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی
پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن
خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن
دزدیده نگاه کردن-زیر چشمی نگریستن-بدون آن که طرف بداند او را زیر نظر گرفتن
خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن
جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد
برادر تنی-برادر حقیقی
جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن
جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن
چراغان شدن-جشن گرفتن
پر و پخش-پراکنده
جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن
اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن
زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن
آقبانو-نوعی پارچهی نخی نازک
آش همان آش و کاسه همان کاسه(چیزی تغییر نکرده)
دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه
دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند
آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمعکردن رختخواب
خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار
چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند
باهاس-باید-بایست
زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد
استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن-کار را به نااهل سپردن
زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند
دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن
خوردنی-غذا-قابل خوردن
خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال
چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن
زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند
رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن
تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن
از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)
چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن
رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار
راحت کردن-کشتن
از بیکاری مگس پراندن(بیکار و بدون سرگرمی ماندن)
از مخ معاف بودن-دیوانه بودن
امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)
بد سیرت کردن-به دختری تجاوز کردن-بی عصمت کردن
جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی
چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن
پکاندن-ترکاندن
آنکاره(اهل آن کار (کار بد))
به گردن گرفتن-متعهد شدن-مسئولیتی را پذیرفتن
امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه
خون کسی از خون دیگری رنگین تر بودن-همسان و هم ارز نبودن-کسی بر کسی ترجیح داشتن
تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن
داد و هوار-داد و فریاد
به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن
خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن
پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن
دست بردار-دست بردارنده-ترک کننده
بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است
بی معنی- بیخود
انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکتهگیری کردن-اعتراض کردن
اهل هیچ فرقهای نبودن-به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده میشوند معتاد نبودن
ای داد بیداد(کلامی است که بههنگام حسرت و افسوس میگویند)
رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار
دهان کسی بوی شیر دادن-با وجود کوچکی کار بزرگ کردن و نتوانستن
پا خورشی-وسایل لازم برای پخت خورش
به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن
زهکونی-اردنگی-تیپا
جزوه-کتابچه-دفترچه
انگولک کردن-سر به سر گذاشتن-با انگشت به چیزی ور رفتن-انگشت رساندن
انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن
چُرت-خواب کوتاه
زیر دست-تابع-فرمان بردار
بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی
بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن
ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی
حلال به زنده ای-در پاسخ به حلالم کن می گویند-یعنی حلال می کنم و امیدوارم زنده باشی
آفتابه خرج لولهنگ کردن(چیز با ارزشی را در بهای چیز بیارزش دادن)
باد گلو زدن-آروغ زدن
بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری
راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است
چانه کردن-تقسیم کردن خمیر نان به گلوله های مساوی
رقصاندن بز-هر دم بهانه گرفتن
آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی
پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن
پشم ریختن-از میان رفتن توانایی و مقام
ترکیدن دل-از چیزی سخت ترسیدن
ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی
دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی
زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن
این دو کلهدار-خورشید و ماه
روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن
اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود
تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن
تکه ی کسی بودن-مناسب کسی بودن
دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن
دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده
زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن
این خاکدان-دنیا
دو دو کردن-دویدن
ازرق(چشم زاغ)
تپه ماهور-زمین ناهموار
آکله فرنگی(سیفلیس)
خودفروشی کردن-فاخشگی کردن-خیانت کردن
از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)
چاپچی-دروغ گو-لاف زن
الانه-همین حالا-هم اکنون
رفوزه-رد شده در امتحان-مردود
بامبول-حقه-کلک
تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن
دله-ظرف حلبی
دراز کش-افتاده-خوابیده
خرده حساب با کسی داشتن-با کسی دشمنی قبلی داشتن
ته آواز-صدای نسبتن خوب
جو گندم-جویی که به گندم شباهت دارد-یک در میان بودن دو چیز
بیخ خِر-بیخ گلو
ازقحطیدرآمده(گرسنهچشم، آدم ندیدبدید)
زار-نا به سامان-خراب-بد
چاره ساز-خداوند
از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)
از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)
پزا-زود پخت شونده
آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر
رشوه خواری-دریافت دستمزد برای انجام کاری ناروا و غیرقانونی
با خدا-خداشناس-مومن
آتش زیر پا داشتن(بیقرار بودن)
تخم چشم-مردمک چشم
ار زبان کسی(از قول کسی)
در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن
خوش لباس-نگا. خوش پوش
بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی
چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن
آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس
از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)
خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن
دیزی-ظرفی سفالی یا فلزی که در آن آبگوشت می پزند-آبگوشت
خلق الله-مردم
بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو
خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است
خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند
جو گندم-جویی که به گندم شباهت دارد-یک در میان بودن دو چیز
دس دس کردن-دست زدن-طول دادن-وقت گذراندن
دنیا دیده-آزموده-سرد و گرم چشیده
تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن
پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری
اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))
تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند
بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو
بنده زاده-پسر من
بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه
از جگر گذشتن(نامردی کردن)
چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه
بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم
رشته فرنگی-ماکارونی
زرت و زورت-زرت و پرت
آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس میگیرد)
از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)
درشت-حرف زشت-دشنام
تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار
خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده
از نان خوردن افتادن-نان کسی آجر شدن
درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک
از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن
خیز-ورم-آماس
آقام که شما باشید-خدمت شما عرض کنم
زهرحند-خنده ی تلخ و از روی خشم
خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز
خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه
جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی
این دو کلهدار-خورشید و ماه
دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن
انداختن باد به غبغب(تکبر کردن، قیافه گرفتن)
ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی
خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان
تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر
جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما
از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)
دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی
چهار دستی-فراوانی
دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن
دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی
افقی برگشتن(شهید شدن و روی دستها تشییع شدن)
دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد
چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن
خانه به دوش-بی خانمان-آواره
بریدن شیر-لخته لخته شدن شیر
چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن
این تن بمیرد-سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد میکنند
ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی
زبان زدن-سخن گفتن-نوک زبان را به قصد چشیدن به غذایی زدن
آسمان را سِیر کردن(سخت خوشنود بودن، لذت بسیار بردن)
مال دنیا
چپ بودن-چپ دست بودن-لوچ بودن-مخالف یودن
پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن
به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن
چرب کردن سبیل-رشوه دادن-حق السکوت دادن
خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن
خسته و مرده-درمانده-وامانده-قدرت از دست داده
خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل
خیابان گردی-بی کاری-ولگردی
تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود
تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم
دومندش-دوم از آن
تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن
رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی
چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی
از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)
خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو
آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن
رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار
حمله-بیماری غش-صرع
خان خانی-پر هرج و مرج-ملوک الطوایفی
خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن
پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب
جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی
آفتابهدزد(دزدی که به ربودن چیزهای بیارزش بسنده میکند)
چرکمرده-نگا. چرکمُرد
پشت پا-فنی از کشتی برای انداختن حریف
ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است
پشه را در هوا نعل زدن-در تیراندازی بسیار ورزیده بودن-بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن
جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن
پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن
به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن
این تن را کفن کردی-این تن بمیرد
چرچر کسی را به راه انداختن-اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن
از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)
جیک-صدا-آواز
دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن
بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک
پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن
به تور زدن- به تور انداختن
خرمن-انبوه و پرپشت
چین-یک بار درو-بک بار چیدن
راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا
جا رفتن-مغلوب شدن-خود را کنار کشیدن
تخمش را ملخ خورده-نایاب است
ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن
بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن
بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن
به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن
از سر نو(دوباره)
بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند
آب به چشم آمدن-طمع کردن
زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن
بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند
بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی
دکمه را انداختن-دکمه ی لباس را بستن
برچسب زدن-تهمت زدن
دختر بچه-دختر کم سن و سال
آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن
جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان
زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن
جوغ-جوی آب
تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است
آمدن-آغاز به کاری کردن
بَده شدن-از چشم افتادن-بد جلوه کردن
آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)
ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)
حَب-قرص
حرف را خوردن-ناگهان سخن را بریدن و خاموش شدن
خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن
چوب خط-چوبی که پس از هر بار بردن کالا روی آن خطی می کشیدند تا بعد شمارش کنند
بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی
الفرار(گریز، بگریز !)
حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن
خجالت دادن-کسی را شرمسار کردن
پس نشستن-عقب نشینی کردن
چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد
تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن
خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن
دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب
تخته پوست-زیرانداز پوستی
تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن
تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو
آمادهباش-حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر
جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن
زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند
چغلی کردن-شکایت کردن
توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن
دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن
این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم.)
خایه-بیضه-جرات
اختلاط کردن-بیهدف از این در و آن در گفتوگو کردن
تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار
آی زرشک-آی زکی
حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه
حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است
آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرفها؟!
پنجه کش-نوعی نان برشته و نازک
تو خشت افتادن-به دنیا آمدن
آینهی کسی بودن(یکسره از کسی تقلید کردن)
زیر پای کسی نشستن-کسی را از راه به در بردن-فریب دادن
پیچ و مهره ی کاری در دست کسی بودن-کاری تنها از عهده ی او بر آمدن
زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی
بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن
پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن
زیر و بالای کسی را جنباندن-زیر و بالا گفتن
رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما
بفرما زدن-تعارف کردن
جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند
زیر و رو کردن-همه جا را به دنبال چیزی گشتن-به هم ریختن
دو دو زدن-تکان تکان خوردن
چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن
دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن
زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن
پشم و پیله-ریش
پیاز مو-ریشه و بیخ مو
ابرو فراخی(خوشدلی، گشادهرویی)
پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب
حمله کردن-یورش بردن
چینه-دیوار گلی
آن چنانی(چنانکه خود میدانی، بسیار گرانبها، بسیار عجیب)
ابنهای-کسی که با شوخیهای زشت و حرکات جلف وسیلهی آزار خود را فراهم میآورد
جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود
جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن
آتشبیار معرکه-فتنهانگیز میان دو دشمن
از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)
پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی
جا آمدن حواس-به هوش آمدن
ابرو کج کردن-خشم گرفتن
دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند
جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن
بازداشت-توقیف موقت-موقتا زندانی کردن
زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن
حلال زاده-پاک و نجیب
بخار-توانایی-شایستگی
پشه زدن-نیش زدن پشه
پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری
استخوانبندی-درست کردن انگاره و طرح
دودی-اهل دود-سیگاری-تریاکی-معتاد به دخانیات
ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع
حساب پس گرفتن-به روشن کردن حساب واداشتن
بر وفق-مطابق-موافق
آب سیر-جانور خوشرفتار
دست تنها-بی یار-تنها
دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن
تته پته-لکنت زبان
پُک-هر بار کشیدن سیگار و چپق و از این نوع
الابختکی-اتفاقی-تصادفی
آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه بهکار میرود
خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده
چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس
چل و چو-خبر دروغ-شایعه
تخم شر-مردم آزار- شرور
چله نشین-کسی که از خانه بیرون نمی آید-خانه نشین
جفنگیات-سخنان یاوه
حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا
ذلیلشده
خرده فرمایش داشتن-دستورهای بی جا دادن
ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن
چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد
با کسی ندار شدن-با کسی خودمانی
اُمُل(عقبافتاده، قدیمی)
خدا داده به فلانی-بختش یار بوده
چغاله بادام-بادام نارس
بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی
دو دستی-با هر دو دست
خش-صدای گرفته-خراش
از قلم افتادن-فراموش شدن-مورد بیمهری قرار گرفتن
خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش
خالی بند-چاخان-دروغ گو
حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد
تندی-بلافاصله-به سرعت-مانند : تندی رفت
خواهر و مادر-عرض و ناموس-خانواده
رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا
آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)
پخته کردن کار-مقدمات کاری را فراهم کردن
تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند
بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند
رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن
دست علی به همراه-علی یارت باد
پیله-مو
آبِ خشک(آب بسته)
افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی
چادر رختخواب-چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند
ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن
از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)
رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن
استخوانفروش(ستایشگر آبا و اجداد)
آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه بهکار میرود
پیش کنار-بیضه-خایه
آمادهباش(حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر)
در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن
دُم در آوردن-گستاخ شدن-پر رو شدن-جرات یافتن
جان پناه-محل امن-آن چه جان را حفظ کند. پناهگاه
خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن
تیر کردن-نشان کردن
بستن به ریش کسی-زنی را به مردی انداختن-با فریب کسی را به کاری واداشتن
چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن
دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن
پنج تن آل عبا- پنج تن
بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن
جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن
حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن
چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود
به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن
آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف
آکِله-جذام-زن سلیطه
توان هماوردی با کسی را داشتن
خجالت زده-شرم زده-شرمگین
آمد داشتن(فرخنده و میمون بودن)
خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت
آبجی خاکانداز(زن فضول و خبرچین)
چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند
آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن
خر و پف-نگا. خرناس
ارباب حجت(اهل منطق)
بعد از نود و بوقی-پس از مدتی دراز
بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف
دو علی گلابی آمدن-بچه ترساندن-تهدید توخالی کردن-توپ و تشر آمدن
بده بستان-داد و ستد-معامله
رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن
خرخاری-همدیگر را خاراندن
پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن
جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن
خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن
از قدیم ندیمها(از گذشتههای دور)
خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن
آدم دو قازی(شخص بیسروپای بیارزش)
آدم نچسب-کسی که جاذبهای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمیکند
حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن
چُر-ادرار
آخردست (سر)(بالاخره، سرانجام)
چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی
ترق و تروق-سر و صدای به هم خوردن دو یا چند چیز
تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن
خاله وارَس-آدم فضول
جا خوردن-یکه خوردن-تعجب زیاد کردن-غافلگیر شدن
تو دست و پا ریختن-فراوان بودن-همه جا بودن
آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن
بند و بساط-اسباب مختصر زندگی
زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد
پارو-زن پیر
برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن
در تاریکی روشنایی را پاییدن-به طور نهانی مراقب کسی یا چیزی بودن
برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن
خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن
افندی پیزی-بهظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه
پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن
دله-ظرف حلبی
پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن
دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب
استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز
آمیزقلمدون(میرزابنویس، کاتب)
خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن
داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس
دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی
دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو
چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل
داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند
به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن
چوغ-چوب
دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود
از پشت کوه آمدن(بیخبر از آداب و رسوم بودن، دهاتی بودن)
آدم دو قازی(شخص بیسروپای بیارزش)
اتوکشیده(با سر و وضعی شستهورفته و مرتب)
آی زرشک(آی زکی)
رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی
آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)
این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)
ریختن مو-سخت وحشت کردن
دایی قزی-دختر دایی