به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی
جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی
دانشگاه-محل آموزش دانش و فلسفه و هنر
زیر دل زدن-تهوع آوردن
رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن
تنگ کسی افتادن-در مجاورت کسی قرار گرفتن
رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.
پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن
زَوال-مست مست-لول
حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند
بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی
زهره ترک شدن-زهره آب شدن
بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن
پست خوردن کسی-با کسی رو به رو شدن
بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن
جا خوردن-یکه خوردن-تعجب زیاد کردن-غافلگیر شدن
خانه تکانی-پاکیزه کردن خانه و وسایل خانه به صورنی اساسی در آغاز هر سال
پا برهنه-بدون کفش
در عالم هپروت سیر کردن-دارای خیالات واهی بودن-کاملن بی خبر بودن
دَم نقد-آماده-حاضر
بند تنبانی-سست و رکیک-مزخرف و بی ارزش
دوش گرفتن-زیر دوش ایستادن و خود را شستن
توی روغن بودن نان کسی-رونق داشتن کار و بار کسی
آدم بیسر و پا(متضاد آدم درستوحسابی)
زحرکش شدن-یا شکنجه و آزار زیاد کشته شدن
آب برداشتن-هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن
تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند
جَخ-تازه-هنوز-فوقش
آش هفت جوش-قضیهی پیچیده
از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)
خانه یکی-صمیمی و یکدل
چَک-سیلی-کشید
آب سیر-جانور خوشرفتار
چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن
آبکور(کسی که سودش به دیگران نمی رسد)
ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن
حق الزحمه-دستمزد
دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن
پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده
دور-بار-دفعه-نوبت
خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن
درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن
از پاشنه در آوردن(به هر گوشه و کنار سر کشیدن)
به عرصه رسیدن-به سن پختگی رسیدن-بزرگ شدن
پشم و پیله-ریش
جن زده-دیوانه
ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت
دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود
برداشتن کلاه کسی-کسی را گول زدن-فریب دادن
خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن
چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت
جا-رختخواب-بستر
آهوی خاور-آفتاب
راحت کردن-کشتن
دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی
رکاب دادن-راهی جایی شدن
ژله-لرزانک
جا نیاوردن-کسی را نشناختن
آهوی خاور-آفتاب
جوجه خروس-جوان تازه به دوران رسیده
خاله جان آقا-یکی از چهار زن کلثوم ننه
دک و دهن-دک و پوز
دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی
رم دادن-رماندن-فراری دادن
آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن
با خدا-خداشناس-مومن
پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک
چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی
دوام کردن-دوام آوردن
تسویه حساب-تلافی-پاک کردن دل خوری
به رخ کشیدن-به چشم آوردن-یادآوری کردن
حضرت عباسی-راست و درست
ازخودراضی-متکبر-خود پسند
پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن
خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران
دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن
تنگ-بسیار نزدیک-چسبیده
حاجی خرناس-لولو
چک و چیل-لب و لوچه
از رو بردن-خجالت دادن-مقاومت حریف را در هم شکستن
تو دوزی-دوختن از درون
دریافت-گرفتن-ادراک
دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد
تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی
این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل میگویند
آینهی زانو(برآمدگی زانو)
انگشتشمار(کم، معدود)
آقام که شما باشید(خدمت شما عرض کنم)
دَم باز-چاپلوس-متملق
دو پا در یک کفش کردن-سماجت و اصرار کردن
آشی بودن زندگی(نامساعد بودن حال و احوال)
چس دماغ-پر افاده-پر ادعا
دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن
خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب
چُل کلید-جام درویشان
آهوی مانده گرفتن-بیانصافی کردن-عاجزکشی کردن
ریپ زدن-نامیزان کارکردن موتور
دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن
بند و بار-قید های اجتماعی-آداب زندگی
از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز
چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود
تو هچل-انداختن به دردسر انداختن-دچار مشکل کردن
خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن
پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن
در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن
جرات کردن-گستاخی کردن-دلیری کردن
بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن
دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن
پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق
پالان کردن کسی-فریب دادن کسی
پا سوز-عاشق شیفته
جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن
بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی
آب آتش مزاج-می سرخ
درقی-صدای افتادن چیزی بر زمین یا کوفتن چیزی به چیزی
اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکالتراشی کردن)
آتشی شدن(از کوره در رفتن)
خوش خوشک-یواش یواش-آهسته آهسته
دله-ظرف حلبی
دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن
حساب کار را داشتن-متوجه موضوع بودن-جوانب کار را در نظر داشتن
چشمگیر-جالب توجه-با ارزش
جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن
چشم کسی آب خوردن-امیدوار بودن-احتمال دادن
حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر
از سیر تا پیاز-همه چیز-با همهی جزئیات
زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد
ریش بابا-نوعی انگور درشت دانه
چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن
از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن
دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار
بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر
رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار
ریخته پاشیده-درهم برهم-شلوغ پلوغ
جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن
زیر اخیه کشیدن-زیر فشار گذاشتن
پا خوردن-فریب خوردن
دست نخورده-استفاده نشده-چنان که نهاده باشند
داداشی-برادر در زبان کودکان
بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی
از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن
چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک
آدم چوبی(بیعرضه و دستوپاچلفتی)
خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن
آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته
از دست دادن(گم کردن)
به درد خوردن-مفید بودن-به کاری آمدن
چس خوری-خست-بخل
رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن
درآمد-مقدمه ی سخن و نوشته یا قطعه ی از موسیقی
چیز خور-مسموم شده
رویم به دیوار-هنگام گفتن مطلب ناخوشایندی می گویند
چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد
تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن
جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن
در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار
ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن
بند و بار-قید های اجتماعی-آداب زندگی
بازجویی کردن-تحقیق و بررسی کردن
چندر-رگ و ریشه ی گوشت
ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری
از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن
دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند
دون پاشیدن-دانه دادن به پرندگان-در باغ سبز نشان دادن-وعده دادن
برداشتن-قبول کردن-اختیار کردن
به کوچه ی علی چپ زدن خود-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی
خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند
چوق-چوب-تومان
در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد
چپاندن-چیزی را به زور و فشار در چیز دیگری جا دادن-تپاندن
برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن
چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند
تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن
چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب
ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است
ذِله کردن-ذله آوردن
زرت-صدای باد در کردن یا شیشکی
خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی
حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن
آفتابه خرج لولهنگ کردن-چیز با ارزشی را در بهای چیز بیارزش دادن
حیوانی-نگا. حیوانکی
خیک محمد-آدم چاق و فربه
دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن
دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن
جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی
رکاب کش-به تاخت-با سرعت
بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر
حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن
باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن
حلیم روغن-هریسه-غذایی از گوشت و گندم و روغن داغ کرده و شکر
بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن
زرد آلو عنک-نوعی زردآلوی نامرغوب و ترش
آهوی مانده گرفتن-بیانصافی کردن-عاجزکشی کردن
دم-هنگام
از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن
خشتک دراندن-نگا. خشتک پاره کردن
پینکی رفتن-چرت زدن
از دست کسی در رفتن-کاری را بیاختیار و ناخواسته انجام دادن
دست پیش را گرفتن-خود را محق وانمود کردن
پُلوغ-ازدحام-بی نظمی
آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن
جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.
پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی
دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است
آفتابی کردن(پدیدار کردن)
دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن
پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی
حول و حوش-دور و بر-گوشه و کنار
چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن
آوار شدن سر کسی(بیخبر نزد کسی در آمدن)
رد پا-جای پا-اثر
آب و خاک(میهن، دیار)
ریز بار-باران ریز-ابری که باران ریز دارد
دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن
اَنَک شدن-تحقیر شدن-خجالت کشیدن
انسان بودن(شریف و درست بودن)
دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت
دال-خمیده-کج
دلخور بودن-گله مند بودن-ناراضی بودن
جوغ-جوی آب
پینه بسته-دارای پینه-کبره بسته
پشت اندر پشت-نسل اندر نسل
دَدَر-بیرون-کوچه
آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)
چارپایه-صندلی کوچک و بدون پشتی
پخته کردن کار-مقدمات کاری را فراهم کردن
از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن
خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن
چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو
خرابی بار آوردن-بی آبرویی بار آوردن-کاری کردن که نتیجه ی بد بدهد
زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند
استخواندار(محکم، بااراده)
چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن
دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک
آهنگ ریپدار-آهنگی که یک ضرب آن کم باشد
انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکتهگیری کردن-اعتراض کردن
جای پا-اثر-نشانه-رد
پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن
خجالت زده شدن-شرمسار شدن-شرمنده شدن
بازداشت-توقیف موقت-موقتا زندانی کردن
آتش به جان ( گور) گرفته(ذلیلشده، ورپریده)
زبان نفهم-کودن-بی شعور
تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل
جغجغه-بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند
ازرق-چشم زاغ
آب خنک خوردن(به زندان افتادن)
از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)
بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن
باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن
آلت فعل(وسیلهی انجام کار)
پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن
پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق
خاله وارَس-آدم فضول
زبان نفهم-کودن-بی شعور
دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش
جل و پلاس-اثاثیه ی ناچیز و کم بها
چشم وزغ-نگا. چشم ورقلمبیده
خاکشیر نبات به حلق کسی کزدن-لطف و محبت بیش از اندازه به کسی کردن
افسارسرخود-خودرای-افسارگسیخته
جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن
آقا بالاسر(امر و نهی کننده و مراقب)
دم-هنگام
حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن
چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ
اسپند روی آتش بودن(سخت نگران و دلواپس بودن، آرام و قرار نداشتن)
آه در بساط نداشتن(سخت بیچیز بودن، بیچاره و بینوا بودن)
آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)
آفتابه خرج لولهنگ کردن(چیز با ارزشی را در بهای چیز بیارزش دادن)
روشن شدن-نشئه شدن-مست شدن-سرحال آمدن
آتش بیباد(ظلم، می)
دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن
داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن
راه کج کردن-مسیر خود را تغییر دادن-منصرف شدن
اشتباه لپی-اشتباه لفظی
پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن
پشم کسی ریختن-از قدرت و مقام افتادن
بر ملا شدن-آشکار گشتن
خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن
بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن
دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند
تسمه از کدوی کسی بیرون کشیدن-پاپیچ نشدن-دست برداشتن
آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)
خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن
از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)
دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن
حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن
خوش جنس-خوش باطن-سلیم النفس
آدم بیخود(بیشخصیت و بیمعنی)
چَکی-وزن نکرده-یک جا
دماغ سوخته شدن-بور شدن-خجالت زده شدن-ناکام شدن
خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن
ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است
ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود
پس رفتن-عقب رفتن
از دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن
تحصیل کرده-درس خوانده
تنگ دل کسی نشستن-بسیار نزدیک کسی نشستن-از کسی جدا نشدن
پورت-سر و صدا-داد و فریاد
پس گوش انداختن-مسامحه کردن-به تاخیر انداختن
آواز خر در چمن-آواز ناخوش و گوشخراش
تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن
چل و چو انداختن-منتشر کردن شایعه
درق درق-صدای خوردن دو چیز سخت به هم
دلسردی-ناامیدی-یاس
تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند
جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن
از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بیاعتبار شدن)
زر زدن-دری وری گفتن-گریه کردن
پایه دار-هر چیزی که پایه داشته باشد
خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند
جفت-به هم چسبیده-جا افتاده-مرتب-نر و ماده-دو گاو که برای شخم زدن به کار می برند
پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن
باد گرفتن-مغرور شدن
از جگر گذشتن-نامردی کردن
اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)
از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن
حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن
دور اندیشی-پایان نگری-عاقبت اندیشی
آفتاب چریدن(بیکار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)
دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن
دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد
پای کسی را از جایی بریدن-آمد و رفت کسی را از جایی قطع کردن
چپه-کجی به یک سمت
جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن
خط-راه-مسیر-مشی و مرام-مسلک-کنایه از نامه
جُربزه-قدرت-توانایی
دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن
آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)
جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده
رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا
خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد
پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده
آقام که شما باشید(خدمت شما عرض کنم)
خود را بستن-پول دار شدن
از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)
ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده
جوان مرگ شده-نفرینی است به شخص جوان
خشکبار-میوه های خشک مانند پسته-بادام-گردو و فندق
پی جوری کردن-پی جویی کردن-دنبال نمودن
زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه
تو به تو-گوناگون-لا به لا
دماغ چاقی-احوال پرسی
پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن
آدم دو قازی-شخص بیسروپای بیارزش
چس دماغ-پر افاده-پر ادعا
درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن
چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود
پر به پر کسی دادن- بال به بال کسی دادن
از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن
دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه
تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن
زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن
چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه
دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن
اهل بیت-اهل خانه-خانواده
پیل پیلی خوردن-در راه رفتن به چپ و راست متمایل شدن
خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس
انگشت کردن-انگشت رساندن
چروک افتادن-چین افتادن-ناصاف شدن
بی چک و چانه-بی گفت و شنود-بی کم و کاست
خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر
دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم
رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن
دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی
خرده خرجی-خرج های اندک
چشم کار کردن-دیدن
دست به دهن-کسی که به اندازه ی مخارجش درآمد روزانه دارد-آدم کم درآمد و تهی دست
چروکیده-چین دار شده-ناصاف
آبتنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))
اتوکشیده-با سر و وضعی شستهورفته و مرتب
بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت
حظ کردن-لذت بردن
پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند
بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند
چشمه آمدن-گوشه ای از مهارت خود را نشان دادن
خال گوشتی-نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن
حق آب و گل-امتیاز-اعتبار
خرج راه-هزینه ی سفر
ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن
خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند
ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن
افتادگی-پریشانی-احتیاج
تو لاک خود رفتن-با کسی کاری نداشتن-توی عالم خود بودن
دنیا دیده-آزموده-سرد و گرم چشیده
رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار
ابوقراضه-ابوطیاره
آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن
آب رفتن-بیاعتبار شدن-کوچک شدن
خالی کردن دل کسی-کسی را ترساندن
آبجی خاکانداز-زن فضول و خبرچین
از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)
دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن
حرفهای بیربط و صد تا یک قاز
آتش زیر پا داشتن-بیقرار بودن
روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن
زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن
اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)
آروارهی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن
آب نخوردن-درنگ نکردن
چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن
درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن
بار گذاشتن-نهادن ظرف غذا بر اجاق برای پخته شدن
پست خوردن کسی-با کسی رو به رو شدن
از هول هلیم توی دیگ افتادن(از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن)
از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است
دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی
زهره ترک شدن-زهره آب شدن
خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن
پاشنه بخواب-کفش راحتی
بی در رو-بن بست
خرده فرمایش-فرمانی که از فرمانده ی نالایق و کوچک تر صادر شود-دستور بی جا
ازرق شامی-اخمو-ترشرو
رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن
چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند
به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن
پیه گرگ مالیدن بر کسی-کسی را از چشم دیگران انداختن
پا انداختن-واسطه گری کردن-کارچاق کردن به ویژه در امور غیر اخلاقی
خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی
جزاندن-آزار و اذیت کردن
رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود
خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند
خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن
چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن
چَپَری بی-درنگ-به سرعت
دلپخت-پختن مغر چیزی
زبان پس قفا-نوعی گل است
روزه ی کله گنجشکی-روزه ای که بچه ها تا نیمه های روز می گیرند
حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند
خوش نشین-کسی که هر جا خواست اقامت می کند-ساکنان غیر زارع ده
چراغ دستی-چراغ قابل حمل با دست
خورد کردن-ریز ریز کردن-له کردن
آدم مقوایی(بیاراده، کسی که هیچکاری نمیکند)
جا دار-وسیع-فراخ
بوی حلوای کسی آمدن-قطعی شدن مرگ کسی
حرامزادگی-بد ذاتی-مکر
جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن
تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن
از لجِ(از سر لجاجت، از روی خشم)
پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن
به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن
آتشی شدن(از کوره در رفتن)
ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)
دُم کسی را توی بشقاب گذاشتن-به طنز کسی را محترم شمردن
دانه ی درشت برچیدن-به دستمزد کم قانع نبودن
دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک
دراز کشیدن-خوابیدن-به پشت خوابیدن-مدتی کوتاه خوابیدن
الدنگ-بیکاره-مفتخور-بیغیرت
جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید
زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن
دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش
باد خوردن-هوا خوردن
دست شما را می بوسد-انجامش به عهده ی شماست
زود بودن-فرانرسیدن هنگام کاری
آدم ششدرچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش
خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد
چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن
خونین و مالین-زخمی-خونی شده
آب در هاون کوفتن-کار بیهوده کردن
اتوکشیده(با سر و وضعی شستهورفته و مرتب)
تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن
زبان گرفتن-کسی را با زبان خوش آرام کردن
اوت بودن(بیخبر بودن، از مرحله پرت بودن)
دود ِ کلفت-دود مواد مخدر
بد زبان- بد دهن
پاشنه بخواب-کفش راحتی
خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن
آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)
پیش دستی کردن-سبقت گرفتن در انجام کار
دو برجی-کبوتری که در یک جا بند نمی شود
چرخ پایی-چرخ خیاطی که با پا به حرکت می افتد
خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی
چار زانو نشستن-نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد-نهایت ادب و نزاکت
خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد
درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه
در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن
دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن
چشم چران-کسی که چشمش به دنبال زیبارویان باشد
بپا-مواظب باش-متوجه باش
زدن به تور-به چنگ آوردن-تصاحب کردن
دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن
ز ِله شدن-به تنگ آمدن-عاجز شدن-به ستوه آمدن
پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور
دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن
تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی
درب و داغان شدن
دو پا-انسان
دماغ تیز داشتن-شامه تیز داشتن
در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن
از شیر مرغ تا جان آمیزاد-از سیر تا پیاز
جای پا-اثر-نشانه-رد
چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان
به چشم-اطاعت می شود
چیز خور-مسموم شده
بال بال زدن-بی قراری کردن-دل واپس بودن
پشت دستی زدن-برای تنبیه به پشت دست بچه زدن
زه کشیدن-سخت شدن زخم-کشیدن عضله ها
چندر-رگ و ریشه ی گوشت
این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست(از این گرفتاری بهسادگی دفعات پیش رها نمیتوان شد)
زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن
رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن
دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب
بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن
چله داشتن-عزادار بودن در روز چهلم مرگ عزیزی
چرس رفتن-حشیش کشیدن
آهوی مانده گرفتن(بیانصافی کردن، عاجزکشی کردن)
دله-هرزه-چشم چران-پرخور
پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن
دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن
اتصالی کردن(در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن)
آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینهی تعمیر چیزی از بهای نو آن
پاپی شدن کسی-به کسی ایراد گرفتن-کسی را اذیت کردن
پرت کردن حواس-حواس را از اصل موضوع منحرف کردن
حاضر و غایب کردن-خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان
چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه
دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن
فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی
چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب
بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب
زیر سری-بالش-متکا
چسو-ترسو-بزدل-آن که بسیار چس دهد
پهلو فنگ-نگاه داشتن تفنگ به موازات و عمود بر زمین
دل و جگر چیزی را بیرون آوردن-چیزی را به هم ریختن-نامرتب و درهم و بر هم کردن
چانه-گلوله ی خمیر نان
جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن
جریحه دار کردن-زخمی کردن-رنجاندن-دل شکستن
ادرار بزرگ(مدفوع)
به گوزگوز افتادن-پیر شدن-از خستگی زیاد از پای در آمدن
دو دو زدن-تکان تکان خوردن
زر اومدی قرمه سبزی-سخنی توهین آمیز برای کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند
زیر زبانی-یواش و آهسته-سخنی که از روی بی میلی گفته می شود
حضرت فیل-شخصی موهوم با تیروی بسیار زیاد
بی حال-فاقد نیروی لازم-بی حوصله-خسته
زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن
حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی
دور از شما ب-لانسبت
پشکل-سرگین حیوانات اهلی
آدم ششدرچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش
دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن
دست به گریبان شدن-با هم به جدال پرداختن-گلاویز شدن
پخش و پلا-پراکنده-تار و مار
جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید
پینه زدن-وصله کردن
جاری-زن برادر شوهر
چِز دادن-روی آتش گرفتن پوست برای سوزاندن موها و پرها
چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟
تار-از محلی راندن
دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی
زد و بندچی-توطئه گر-ساخت و پاخت کننده
بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار
آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرفها؟!)
چِل بسم الله-لوحه ی کوچکی که در آن آیات قرآن می نوشتند و برای دفع چشم زخم بر گردن کودک می آویختند
حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن
از راه بهدر بردن(فریب دادن، اغوا کردن)
جیغ زدن-فریاد کشیدن-داد زدن
رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن
چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل
آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس میگیرد)
پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن
از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن
دهن بسته-حیوان
آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن
پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم
اما-اشکالتراشی-ایجاد شبهه
رگ ترکی-تعصب نژادی
تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن
چیله-هیرم-خاشاک
از تو بهخیر و از ما بهسلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست
چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن
بارانداز-جای پیاده کردن بار
رمباندن-خراب کردن
بی رگ-بی غیرت-بی حس
دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن
تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن
اَتَر زدن(فال بد زدن)
ریش شدن-ریش ریش شدن
اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)
چشم ِ غربال-سوراخ های غربال
تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن
پشه زدن-نیش زدن پشه
پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن
دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن
چوب شدن-ساکت و بی حرکت شدن-از ترس یا تعجب بر جای ماندن
چار چشمی-با دقت و مراقبت کامل
پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن
زوال در آوردن-نعمتی را در نتیجه ی ناسپاسی و بی اعتنایی از دست دادن
انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)
به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن
دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد
تار-از محلی راندن
چتر شدن-بر سر کسی خراب شدن-ناگهانی مهمان رسیدن
زوزه کشیدن-آواز برآوردن
آواز دادن(خواستن)
بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت
خِفت-نوعی گره
دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن
پا انداختن-واسطه گری کردن-کارچاق کردن به ویژه در امور غیر اخلاقی
اسکلتبندی(طرحریزی، زیرسازی)
زیر چاق-حاضر-آماده
خر لنگ خود را به منزل رساندن-با وجود سختی کار را به پایان رساندن
خلاص-خارج از دنده بودن موتور
استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ
بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن
ازراهنرسیده(در همان لحظهی رسیدن، به مجرد ورود)
دیم کاری-کشاورزی دیم
اگر بمیری هم(بههیچوجه، هرگز)
با آب و تاب-با شرح و تفصیل
انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)
خود را به کسی بستن-خود را به کسی نسبت دادن
اصل کاری(مهمترین چیز یا شخص)
بی تخم و ترکه-بی فرزند-بی نسل
زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن
دنباله رو-پی رو-مقلد
حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن
ددر برو-نانجیب-زن بدکاره
حرامزادگی-بد ذاتی-مکر
به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست
چایمان کردن-سرما خوردن-چاییدن
به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن
پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن
خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت
آب از آتش برآوردن(کار محال کردن)
بی فکر-لاابالی-بی قید
دست را بند کردن-به کاری مشغول کردن
خطایی-نوعیز آجر
خدا نگهدار-خدا حافظ
رگ بسمل کسی خاریدن-در معرض خطر و مرگ قرار گرفتن
داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن
خام عقلی-حماقت-دیوانگی
دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن
ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت
پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن
از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)
رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش
خودآموز-بدون آموزگار
دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ
دو دستی-با هر دو دست
زوزه کشیدن-آواز برآوردن
چرس رفتن-حشیش کشیدن
چانه-گلوله ی خمیر نان
خال به خال-خال خال
حق آب و گل-امتیاز-اعتبار
دلال بازی-به شیوه دلالان از راه مبالغه و دروغ کاری را بزرگ جلوه دادن-واسطه گری
رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن
تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن
انگشتشمار-کم-معدود
زبانی-شفاهی
رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن
خواهر خوانده-دوست صمیمی
چاسان فاسان-آرایش-بزک
تریت- تلیت
به حق پیوستن-مردن
در تاریکی رقصیدن-در غیبت کسی رجز خواندن و ادعای بی خود کردن
جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن