فهرست کامل فرهنگ لغت کوچه بازاری فارسی قسمت نهم

از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن

دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !

دل خواستن-آرزو داشتن-مایل بودن

دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن

خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن

پیش کرایه-کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود

خنگ-نادان-ابله-کودن

جنجالی-آن چه موجب هیاهو شود-آن چه بر سر زبان ها افتد

چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن

از کیسه خوردن-از جیب خوردن

حیاط خلوت-حیاط کوچکی در جلو یا پشت خانه

آب و گِل-بر و رو-سرشت آدمی

چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو

خانم آوردن-پا اندازی کردن

خرده حساب با کسی داشتن-با کسی دشمنی قبلی داشتن

خواب دیدن برای کسی-نقشه کشیدن برای استفاده یا کوبیدن کسی

خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن

جگر خون کردن-رنج بسیار دادن

ارباب حجت(اهل منطق)

خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است

در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن

چیز فهم-عاقل و فهمیده

حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن

درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی

حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن

زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن

رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن

چس نفسی-پر حرفی-روده درازی

بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن

به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن

رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن

چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند

پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست

چشمک زن-نگا. چراغ چشمک زن

پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا

پس پس رفتن-رو به عقب گام برداشتن

بزمجه-سوسمار-درحالت دشنام به کودکان می گویند

رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن

بی گدار به آب زدن-نسنجیده به کاری اقدام کردن-بی احتیاطی کردن

 
پاورچین-آرام و بی صدا راه رفتن
فرض کنیم که
چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی
 

پختن کسی-کسی را برای کاری آماده کردن

اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا

حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن

چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند

روده دراز-پر حرف-وراج

در آمدن از جلوی کسی-با کسی مقابله به مثل کردن-در برابر کسی مقاومت کردن

انداختنی-جنس نامرغوب

آش دهن‌سوز-هر چیز مطلوب و پسندیده

بالا خانه-اتاقی که بر روی آخرین طبقه ساخته می شود

رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن

آدم بی‌خود-بی‌شخصیت و بی‌معنی

 
 

جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک

حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن

زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد

باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار

رو به راه کردن-آماده و مهیا کردن

رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن

 
بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی

چوغ-چوب

بوق سگ-بسیار دیر وقت

اختر در پیراهن کردن(بی قرار کردن)

حلال به زنده ای-در پاسخ به حلالم کن می گویند-یعنی حلال می کنم و امیدوارم زنده باشی

دماغ تیز داشتن-شامه تیز داشتن

دیوانه بازی-انجام کارهای ابلهانه و نابخردانه

چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن

بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل

آویزان کسی شدن(طفیلی کسی شدن)

پیش خر کردن-پیش از موعد خریدن

رنگ و رو رفته-کهنه-فرسوده-کارکرده

 

دعوت حق را لبیک گفتن-مردن

اجابت کردن معده-قضای حاجت

چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن

روی شاخ بودن-مسلم بودن-قطعی بودن

از یک قماش بودن-سر و ته یک کرباس بودن

پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن

پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن

خیت شدن-شرمنده شدن-کنفت شدن-بور شدن

به دست و پا افتادن-به تلاش و تقلای زیاد افتادن

حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن

رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش

انسان-آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی

در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن

 

این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند)

 

دلبخواه-به اختیار-بدون رعایت رسم و قانون

بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن

پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال

روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن

چپری آمدن-زود آمدن

آتش زیر پا داشتن(بی‌قرار بودن)

دست آموز-تربیت شده-آموخته
ریزه کار-باریک بین-دقیق-زیرک

پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن

 
از سر دست-کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند
ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن

تخته زدن-پنبه زدن

استکانی زدن(می‌خوارگی اندکی کردن)

بر و بچه ها-زن و بچه-جماعت دوستان
تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند

انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت

از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن

چشم روشنی-چیزی که برای خوشامدگویی برای کسی می برند

دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن

زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند

تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن

جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی

زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن

تق چیزی در آمدن-گند کاری بالا آمدن-فاش شدن امری پنهان

بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی

از سر کسی زیاد بودن-بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن

زیر دماغ کسی سبز شدن-ناگهان در برابر کسی حاضر شدن

آن چنانی-چنانکه خود می‌دانی-بسیار گران‌بها-بسیار عجیب

ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت

حیاط خلوت-حیاط کوچکی در جلو یا پشت خانه

بنا کردن-شروع کردن

دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم

خر گردن-گردن کلفت-بی عار

دل و قلوه ای-کسی که دل و قلوه می فروشد

پول چای دادن-انعام دادن

دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن

دست از همه جا کوتاه شدن-بی چاره و بی پناه شدن

خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس

به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن

برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن

استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن، دود چراغ خوردن)
رَکَبی گفتن-به کسی متلک و حرف درشت گفتن

به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است

پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن

چشم انداز-منظره

جوش خوردن زخم-به هم آمدن سر زخم و پوست نو آوردن

دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

چرب دست-ماهر-زبر دست

جوشی شدن-عصبانی شدن

الانه(همین حالا، هم اکنون)

چَکی-وزن نکرده-یک جا

ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع
رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن

زبون-حقیر-توسری خور

چپو-غارت-تاراج

آهنگ ریپ‌دار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)

هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار

 

چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟

انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت

زحمت دادن-اسباب زحمت شدن-کنایه از شوهر زنی بودن

زیر سر داشتن-آماده شدن

از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه

ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن

رو انداز-لحاف

از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بی‌حوصله شدن)

اطفال باغ(گل‌های تازه)
پا در هوا بودن-نامعلوم بودن تکلیف

توی دل کسی خالی شدن-ترسیدن-ناامید شدن

به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن

دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند

جوشکاری-جوش دادن قطعات فلزی

از رو رفتن-خجالت کشیدن-از میدان به‌در رفتن

رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن

خال خالی-خالدار-دارای خال های بسیار

خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب
پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن
پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن
اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان

خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد

 

آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)

خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن

چای نیک-قوری و کتری چای

حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند

جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن

جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد

آتش به مال خود زدن-کالایی را بسیار ارزان فروختن

از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)

راست شدن مو بر تن-سخت ترسیدن-وحشت کردن

روده گشاد کردن-سکسکه کردن

ریق زدن-ریغ زدن

 

اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)

 

چیز خور شدن-مسموم شدن

خوار و ذلیل-نگا. خوار و خفیف

روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن

اشکال‌تراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی

خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن

زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد

جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن

اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)

پابوسی-زیارت

روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن

پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن

زد و بندچی-توطئه گر-ساخت و پاخت کننده

پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن

زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش

خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی

آشیخ روباه(آب‌زیرکاه، مکار)

ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع
آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)

برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن

حال آوردن-به هوش آوردن-از ناراحتی بیرون آوردن-کتک زدن

از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن

پنج دری-اتاقی که پنج در دارد

آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)
به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن

اوضاع احوال-وضع و حال

راه آهن-دو خط آهن موازی که قطار بر آن حرکت می کند

به دل آوردن-در خاطر نگاه داشتن-از یاد نیردن

اُزبَک-بی‌ریخت-ژولیده-ازخودراضی

اهل بیت-اهل خانه-خانواده

دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن

بند کردن-محکم کردن
بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند

دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی

تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد

بر وفق-مطابق-موافق

خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه

دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن

پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن

جرینگ-صدای سکه های پول

دل کندن-دست کشیدن-رها کردن

درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه

پُر پشت-انبوه-بسیار روییده

برش-لیاقت-زرنگی-کاردانی

زدن بر طبل بیعاری-خود را به بی دردی زدن

ته خوار-بچه باز

روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن

بار و بندیل-اسباب و بساطی که کسی با خود می برد

آدم نچسب-کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند

دل کسی آمدن-دل آمدن

 

پا پس کشیدن-عقب کشیدن

خود را به کسی بستن-خود را به کسی نسبت دادن

این و آن را دیدن(برای انجام کاری از همه کمک گرفتن)

آقا بالاسر(امر و نهی کننده و مراقب)

آسیاب‌گردان-کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید

دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه

آمپر کسی بالا رفتن(از کوره در رفتن)

پاورچین-آرام و بی صدا راه رفتن

زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد

ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن

 

دندان عاریه-دندان مصنوعی

آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)

بوی نا-بوی ماندگی

با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن

بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن

چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند

به گرد کسی نرسیدن-بسیار عقب بودن از کسی-فاصله ی بسیار با کسی داشتن

دم ِ دست-آماده-حاضر-در دسترس

 
چشمگیر-جالب توجه-با ارزش

بشکن بشکن-وقت شادی و شادمانی-جشن و سرور

پُلوغ-ازدحام-بی نظمی

تمام کردن-مردن

زور-اجبار-الزام

دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی

آمد(فرخندگی، خوش‌قدمی)

زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند

در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن

دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن

زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی

تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن

روی هم رفته-جمعن-بر روی هم

دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن

توی پیاز خوابانیدن-برای فرصت لازم نگاه داشتن

آش شله‌قلمکار-بی‌نظم و قاعده

حواس پرتی-پریشان حواسی-فراموش کاری

بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن

خاله زنک-زن امل و دنیا ندیده-بی سواد و عامی-کسی که همواره درباره ی دیگران حرف می زند

چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند

چشم را بستن و دهان را باز کردن-با بی شرمی دشنام دادن

بی می خمار بودن-نخورده مست بودن-برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن

پا واکردن-به راه افتادن بچه

افتادن بچه(سقط شدن جنین)

از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن

در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن

از دست کسی در رفتن-کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن

در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن

رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش

این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)

جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد

دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش

چهل منار-تخت جمشید

تاب-کجی چشم- طاقت و تحمل

تک و توک-به ندرت-کمی

خیس شدن-تر شدن

درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض

جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت

تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن

آش آلو کردن(خجالت‌زده کردن، کنفت کردن، سکه‌ی یک پول کردن)

دوش فروش-ربا خوار

جیره-سهم معین

چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن

دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند

چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان

حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار

خاکروبه ای-سپور-آشغالی

دوبلور-دوبله کننده

پشک انداختن-قرعه کشیدن

چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن

خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی

بازداشت-توقیف موقت-موقتا زندانی کردن

دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن

چه غلط ها !-چه فضولی ها !

خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم

به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی

خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود

دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن

تقاص گرفتن-انتقام گرفتن

تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم

اسیر خاک(مرده، تن‌پرور)

خندق بلا-شکم

بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن

پول خرد-پول سکه ای

تَک-بی نظیر-مفرد-تنها

تاراغ و توروغ-آوایی که از برخورد دو چیز برخیزد

آیه‌ی یاس-آن که بدبینی را به کمال می‌رساند
 

چاره ساز-خداوند

بال بال زدن-بی قراری کردن-دل واپس بودن

تعریفی-قابل توجه-عالی

برج ریق-برج نامیمون و نامبارک

در دهان را چفت کردن-خاموش شدن-رازداری کردن

اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن

چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن

خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند

بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض

رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن

زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد

آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)

باد توی سرنا کردن-اسرار کسی را فاش کردن

دل-معده

 
رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی

از این حرف‌ها-مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد

آینه‌ی دق(آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم)
ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود)

ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن

آشنایی به روشنایی انداختن(پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن)

رو شدن-آشکار شدن-فاش شدن

به دست و پا افتادن-به تلاش و تقلای زیاد افتادن

چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن

خر داغ کردن-ناامید شدن-ناکام شدن

حرف چند پهلو-سخن مبهم و دارای چند معنی

دوبل-دو برابر

خداحافظی کردن-به درود گفتن

خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما

جادو و جنبل-دعاهایی که برای قضای حاجات یا دفع بیماری و از این قبیل می خوانند

آتشی شدن(از کوره در رفتن)

خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده

خلا-مستراح

پیش بودن-جلو بودن-برتری داشتن

پروار-فربه-چاق

رقصیدن به ساز کسی-تابع سلیقه و خواست کسی بودن-از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن

 

خاکشیر نبات به حلق کسی کزدن-لطف و محبت بیش از اندازه به کسی کردن

خودرو-آن چه بی اسب رود

باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن

دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن

در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن

دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن

چین و چوروک-چین و شکن

بوق سحر-نزدیک صبح-سحرگاهان

چاشت-صبحانه-ناشتایی

از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)

بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن

دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن

به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

آفتابه خرج لولهنگ کردن(چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن)

مقاله دیگر :   صندلی فلزی باغی

ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه

پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن

دستمال سفره-پارچه ای که کنار سفره می نهند تا با آن دست و لب را از غذا پاک کنند

راسته بازار-بازار راست و مستقیم

آبدار(سخت، شدید، سنگین)

چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک

 

حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب

بی خیالش-نگران نباش-اهمیت نده

از بی‌کفنی زنده بودن(بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن)

بی همه کس-بی پدر و مادر

دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق

پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده

تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن

زدن رای کسی-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود

توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن

بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه

تقاص پس دادن-تاوان پس دادن

پیچ دادن-چیزی را پیچاندن-به گردش در آوردن

بازداشتی-زندانی موقت

خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس

جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک

توان انجام کاری را داشتن

دم به ساعت-هر ساعت-هر لحظه

دار زدن-اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار

پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن

در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده
با پنبه سر بریدن-با نرمی و تدبیر آزار و آسیب رساندن

چپاندن-چیزی را به زور و فشار در چیز دیگری جا دادن-تپاندن

دور و دراز-فراخ و وسیع
برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن

پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی

تصدق شدن کسی را-بلاگردان کسی شدن-قربان صدقه ی کسی رفتن

بغداد خراب-شکم گرسنه

از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)

پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن

خرس-چاق و درشت-تنومند

جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن

در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن

زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن

آدم-نوکر

ته نشین شدن-رسوب کردن

تندی-بلافاصله-به سرعت-مانند : تندی رفت

دلپُری-عقده ی دل-خشم و کینه ی انباشته شده

زهکونی-اردنگی-تیپا

چاقچور-شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آن را بر روی شلیته و تنبان می پوشیدند

چغل خوری-سخن چینی

اخ و پیف کردن-اظهار ناراحتی کردن از بوی بد-منظره‌ی بد یا غذای بد

تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت

برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن

پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن

بیا و برو-دم و دستگاه-قدرت و حشمت

حساب و کتاب-نگا. حساب کتاب

 

جا خوردن-یکه خوردن-تعجب زیاد کردن-غافلگیر شدن

دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن

 

پاپوش درست کردن-پرونده درست کردن- توطئه کردن

جیغ جیغو-اهل داد و فریاد-پر سر و صدا

خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن

خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد

بده بستان-داد و ستد-معامله

پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون

دم به ساعت-هر ساعت-هر لحظه

پوزخند-تبسمی از روی تحقیر و استهزاء

جلز و ولز-سوز و گداز

از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز

 

خاکشیر نبات-دوستی و رابطه ی نزدیک-سوابق آشنایی

دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا

دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن

ابتدا به ساکن(ناگهانی، بی‌مقدمه)

تک و تا-جنب و جوش

چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن

جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.

خوش منظره-خوش نما-زیبا

داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند

حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه

جاکن شدن-به حرکت در آمدن

چله دار-کسی که در روز چهلم مرگ عزیزی عزاداری کند

خانوار-مجموع اعضای یک خانواده

پی جوری کردن-پی جویی کردن-دنبال نمودن

دلسوز-غمخوار

حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام

 

اوراق شدن-از هم پاشیدن-از کار افتادن

پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن

بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار

 
آب و خاک-میهن-دیار
با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن

دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن

آخرین تحویل-قیامت

جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا

دلسردی-ناامیدی-یاس

آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)

حسرت-آرزوی سخت-خواهش بزرگ

زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن

رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا

خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن

اقل‌کم(دست‌کم، لااقل)

حساب کشیدن-حساب خواستن

 

چشمک-ایما و اشاره به چشم

الکی-بی‌هوده-بی‌خود-دروغکی

جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده

پیزر-پوشال های نازکی که برای نشکستن ظروف شیشه ای میان آن ها می گذارند

دوام کردن-دوام آوردن

دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز

مال دنیا

جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن
تاراغ و توروغ-آوایی که از برخورد دو چیز برخیزد

حساب بی حساب-سر به سر-این به آن در-مساوی-هیچ به هیچ

چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر

دست دادن-پیش آمدن

پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده

جسته گریخته-گاه گاه-اتفاقی

ریش و گیس بافتن-با هم مشورت کردن-عقل ها را روی هم ریختن

حاضر و غایب کردن-خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان

بلا به دور-بلاها دور باد

دزدیده نگاه کردن-زیر چشمی نگریستن-بدون آن که طرف بداند او را زیر نظر گرفتن

روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن

خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا

بار انداختن-توقف و اقامت کردن

زدن بر طبل بیعاری-خود را به بی دردی زدن

خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن

در تشک پر قو خوابیدن-از هر جهت آسوده و بی خیال بودن

بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن

اسباب‌کشی-نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر

خیال باف-مالیخولیایی-کسی که همواره در عالم خیال به سر می برد و عملی نمی کند

پیزر به پالان کسی گذاشتن-با دروغ و چاپلوسی کسی را فریفتن-هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن

رودل-سنگینی معده

خرسک-نوعی فرش

پشت دست را داغ کردن-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد

به هم خوردن حال-استفراغ کردن-بالا آوردن

پنجه-انگشتان پنجگانه ی دست

اوت بودن(بی‌خبر بودن، از مرحله پرت بودن)

رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن

چله اش افتادن-آبستن نشدن زن

رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن

خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن

حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن

ته کشیدن-تمام شدن-به آخر رسیدن

خر رنگ کن-خوش طاهر بد باطن

بد زبان- بد دهن

تصدق شدن کسی را-بلاگردان کسی شدن-قربان صدقه ی کسی رفتن

در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن

پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی

 
 

خودخوری-حالت خودخور

اهل دود-سیگاری

چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده

آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن

آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)

چار چار کردن-داد و فریاد راه انداختن

پشه کوره-پشه ی ریز

این جور که بویش می‌آید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)
آب به چشم آمدن(طمع کردن)

تعلیمی-عصای کوچک

پامال شدن-از بین رفتن

آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)

رنگ-حیله-نقشه-تدبیر

انداختن باد به غبغب(تکبر کردن، قیافه گرفتن)

چلچلی-دیوانگی-بیعاری

از دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن

رفتن توی نخ چیزی یا کسی-چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن

حلیم روغن-هریسه-غذایی از گوشت و گندم و روغن داغ کرده و شکر

آینه‌ی دق-آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم

چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی

رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی
بابا ماما-همه کاره ی محل-بزرگ لوطیان
رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن
زوال در آوردن-نعمتی را در نتیجه ی ناسپاسی و بی اعتنایی از دست دادن

حَب جیم را خوردن-گریختن-فرار را بر قرار ترجیح دادن-جیم شدن

تخمی-به درد نخور-بی مصرف

دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع

راست شدن مو بر تن-سخت ترسیدن-وحشت کردن

چشمه-نوع-قسم
حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن
خرده فروش-فروشنده ی اجناس در اندازه های کم

دل خواستن-آرزو داشتن-مایل بودن

زحمت کش-کارگر-پیشه ور

خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد

تیز بازار-بازار گرم و پر مشتری

دندان عاریه-دندان مصنوعی

زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن

چرکمُرد-پر چرک و کثیف

تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک

جود-یهودی-حهود

ته خانه-لوازم بی مصرف-بقایای اثاث خانه

دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن

آغا‌پنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبه‌ای

پا گرد-محل چرخیدن پله ها

اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن)

حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن

ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن

تیر در کردن-تیراندازی کردن

آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)
از زورِ-از شدت-از بسیاری

تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن

بامبول زدن-حقه سوار کردن

حیوانی-نگا. حیوانکی

از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن

فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی

آتش بی‌باد-ظلم-می

روکاری-کار روی بنا یا چیزی

خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده

فرسوده و خراب شدن

زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن

 

دک و پوز-دهان و لب و دندان

آشیخ روباه-آب‌زیرکاه-مکار

روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن

تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن

بخار-توانایی-شایستگی

حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی

اقل‌کم-دست‌کم-لااقل

آبدیده(جلا یافته، آزموده و مجرب)

تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب

آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود

چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب

 

جغجغه-بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند

زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی

بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود

پورت-سر و صدا-داد و فریاد

در به در شدن-آواره شدن-بی خانمان شدن-جا و منزل مناسبی نداشتن

آستین‌سرخود(هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است)
پا به پا شدن-تردید داشتن

جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی

بار-آنچه برای پختن در دیگ بریزند-اجاق

چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان

زیر پای کسی نشستن-کسی را از راه به در بردن-فریب دادن

ای داد بیداد-کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند

خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است

خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است

پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن

در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن

از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن

از خجالت کسی در آمدن(محبت کسی را جبران کردن)
 

پشت کسی باد خوردن-دلسرد شدن از کاری پس از مدتی استراحت یا بیکاری-از دل و دماغ افتادن

داغان-از هم پاشیده-پریشان

توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود

پایه دار-هر چیزی که پایه داشته باشد

تیر کردن-نشان کردن

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن(خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن)

آخش درآمدن(از درد نالیدن)

چیز خور کردن-خوراندن سم یا موادی که رمالان و دعانویسان تجویز می کردند

دم خود را روی کول گذاشتن-گریختن-شکست خورده رفتن

دُم کسی را توی بشقاب گذاشتن-به طنز کسی را محترم شمردن

از خدا بی‌خبر(ظالم، نابه‌کار)

 

از قماش چیزی (کسی) بودن(از جنس چیزی بودن، از تیپ کسی بودن)

از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن

چپو-غارت-تاراج

 
چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود

پرت افتادن-دور و تنها افتادن

تو در تو- تو به تو

تسمه از کدوی کسی بیرون کشیدن-پاپیچ نشدن-دست برداشتن

بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی

چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی

جانور-کرم شکم و معده

دسته جمعی-باهم-گروهی

آزگار(زمان دراز)

خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد

بلبل زبانی کردن-شیرین زبانی کردن-حاضر جوابی کردن-پرحرفی کردن

دمبل و دیمبو-صدای دایره و دمبک-صدای بزن و بکوب

خر گردن-گردن کلفت-بی عار

چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن

زار-کوتاه شده ی هزار برای ریال

برآمده-بزرگ شده-ورم کرده

پرت گفتن-حرف بی معنی زدن

 

چاقچور-شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آن را بر روی شلیته و تنبان می پوشیدند

در تاریکی روشنایی را پاییدن-به طور نهانی مراقب کسی یا چیزی بودن

آب شدن(شرمنده شدن، رفتن آبرو، به فروش رفتن کالا)

دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن

زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف

رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن

از آب درآوردن-عمل آوردن-انجام دادن

الف الف کردن(قاچ‌قاچ کردن)
تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل
از جیب خوردن-در آمد نداشتن-از بس‌انداز خرج کردن

پر بدک-خیلی بد

آواز دهل-چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد

زیر شلواری-زیر جامه

روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن

آب (ها) از آسیاب افتادن(فرو نشستن هیاهو، از یاد رفتن ماجرا)

چاپچی-دروغ گو-لاف زن

آب از گلو پایین نرفتن-غصه و ناراحتی شدید داشتن

تغ و لغ-چیزی که نظم خود را از دست داده است-سست

حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام

اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکال‌تراشی کردن)

از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)

چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند

دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن

چارپایه-صندلی کوچک و بدون پشتی

اُزگل(بی‌سروپا، کم شعور و بی‌شخصیت)

جَخ-تازه-هنوز-فوقش

پا خوردن فرش-نرم و لطبف شدن فرش بر اثر رفت و آمد بر آن

خرده قرض-بدهی اندک

دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن

جَستن چشم-پریدن پلک چشم

پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص

 

پشت کاری را گرفتن-دنبال کردن کاری به قصد به پایان بردن آن

چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره

حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن

جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض

خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن

پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله

زن بردن-همسر گرفتن مرد

چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن

زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط

آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)

از بی‌کاری مگس پراندن(بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن)

ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن

زبان به چیزی باز کردن-چیزی را بر زبان آوردن

افتاده-فروتن-متواضع

پلاس-اثاث مختصر منزل

زیر تبری-کنده ای که هیزم شکن روی آن با تبر هیزم می شکند

دوگلاسی-سبیل نازک قیطانی

تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن

 

دهن بسته-حیوان

بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد

خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی

آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)

جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند

پَتی-لخت-برهنه

از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)

بغداد آباد-شکم سیر

چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن

حشل-خطر

پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی

پشت-نسل-فرزندان

بی گدار به آب زدن-نسنجیده به کاری اقدام کردن-بی احتیاطی کردن
راپرت-گزارش-خبر

آیه‌ی یاس-آن که بدبینی را به کمال می‌رساند

خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن

زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است

زیر کاسه نیم کاسه داشتن-مکر و حیله ای در کار داشتن

دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن

انداختن(فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران، درست کردن)

رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن

زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن
تاتوله هوا کردن-به حیرت دچار کردن-به سکوت واداشتن

بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی

از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

بیل را پارو کردن-در کاری ناشیگری محض کردن

 

پشه را در هوا نعل زدن-در تیراندازی بسیار ورزیده بودن-بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن

پا سبک کردن-زاییدن-زایمان کردن

از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن

 

الدنگ(بیکاره، مفتخور، بی‌غیرت)

به گردن گرفتن-متعهد شدن-مسئولیتی را پذیرفتن

پشت پا-فنی از کشتی برای انداختن حریف

خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن

ریز-خرد-کوچک

دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن

تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن

اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری
ریختگی-ریزش

خشتک نشور-آدم پست و بی ارزش

 
چشم را چهار کردن-دقت بسیار کردن-انتظار شدید بردن-تعجب زیاد کردن

خط انداختن-خراش به جا گذاشتن

پیشنهاد-طرح
پیشت-آوازی برای راندن گربه
بی معنی- بیخود

خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد

دو دستگی-اختلاف عقیده-عدم اتفاق

آرتیست‌بازی(انجام کارهای غیرعادی)

پس انداز-پول کنار گذاشته شده-صرفه جویی

انگشت بلند کردن-اجازه‌ی سخن خواستن

خون کسی کثیف شدن-به شدن خشمگین شدن

به رگ غیرت کسی بر خوردن-سخن یا عملی بر کسی ناگوار آمدن