مجموعه ای از کلمات و اصطلاحات خودمانی و عامیانه ایرانی قسمت 356

دوز و کلک سوار کردن-توطئه چیدن-مطالبی را خلاف واقع جلوه دادن

جفتک زن-لگد زن

پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده

جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار

حاضر و غایب کردن-خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان

باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن

زندگی سگی-زندگی سخت و جان فرسا

خفه کردن-آتشی را خاموش کردن-خاموش شدن موتور-با اصرار در کاری کسی را کسل کردن

خنگ-نادان-ابله-کودن

چاچول-حقه باز-شارلاتان

 

چتر باز-مهمان ناخوانده به وقت غذا

خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است

بی هوا-ناگهان-غفلتا-نا غافل-یک مرتبه

آدم دو قازی-شخص بی‌سروپای بی‌ارزش

آب از دریا بخشیدن(از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن)

تریاک خوردن-خود را با تریاک مسموم کردن

از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بس‌انداز خرج کردن)

به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن

چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد

آدم ثانی(حضرت نوح)

بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد

بی خیالش-نگران نباش-اهمیت نده

دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز

تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن
بی وقت-نابهنگام-بی موقع
(به زبان کودکان) زخم شدن

تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن

زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن

خیط کاشتن-خطا کردن

پیچ خوردن-در خلاف جهت-حرکت کردن-پیچانده شدن استخوان

رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن

بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن

اسپند روی آتش بودن-سخت نگران و دلواپس بودن-آرام و قرار نداشتن

دریده-وقیح-بی شرم-پر رو

 

ابرو آمدن-عشوه ریختن-غمزه کردن

پاشنه بخواب-کفش راحتی

درخت اگر-امید پوچ و واهی

تو دوزی-دوختن از درون
حساب ماست بندان یزد-حساب ساختگی

چین چین-پر از چین

بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره

حرف شنو-سر به را-مطیع

جگر خون کردن-رنج بسیار دادن

خفت انداختن-تنگ کردن-در تنگنا قرار دادن

دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن

خوش صحبت-شیرین زبان-خوش کلام

تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان

آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب

باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی

چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی

ریز بینی-نکته سنجی-دقت

پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن

از زیر سنگ در آوردن(چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن)

دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

دار و دسته راه انداختن-برانگیختن یاران و طرفداران-ترتیب دادن گروه هواداران

بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن

دم ِ دست-آماده-حاضر-در دسترس

جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده

پای پس-عوض-تلافی

دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار

دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است

چاتمه زدن-چند تفنگ را به شکل چاتمه در جایی گذاشتن

آفتاب‌زردی-غروب آفتاب

این خاکدان-دنیا

الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب

رو آوردن-مراجعه کردن-دست به دامن شدن-پناه جستن
پنبه شدن رشته-باطل و بی هوده شدن کار

افتادگی-پریشانی-احتیاج

پاتختی-چارپایه ی کوچک کنار تختخواب-روز بعد از عروسی

پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف

دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن

پاتی کردن-باد دادن خرمن

روبند شدن-با رودربایستی ناگزیر به انجام کاری شدن

پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن

اوت بودن(بی‌خبر بودن، از مرحله پرت بودن)

از ته ریش گذشتن(فریب دادن)

خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم

چَکی-وزن نکرده-یک جا

تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن

جَری کردن-رو. دادن-گستاخ کردن

توجیهی-برنامه های توضیحی

خانم آوردن-پا اندازی کردن

حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن

جانماز آب کشیدن-تظاهر به پرهیزکاری کردن-خود را بی گناه وانمودن

این پهلو آن پهلو شدن(این دنده آن دنده شدن، غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر)
دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن

جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند

 

خرد نکردن تره برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

بازداشت-توقیف موقت-موقتا زندانی کردن

دور اندیشی-پایان نگری-عاقبت اندیشی

جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال

بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن

آفتاب گز کردن-ولگردی کردن

بیخ خِر-بیخ گلو

دهن پاره-بد زبان-بی حیا-کسی که نمی تواند جلوی زبانش را بگیرد

پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته

افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)

راست و ریس-موانع و معایب

 

اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)

چلچلی-دیوانگی-بیعاری

خبره-ماهر-استاد

آیه آمدن(سوگند یاد کردن، به قرآن سوگند خوردن)

توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن

خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن

دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد

خر کسی از پل گذشتن-گره کار باز شدن-از گرفتاری خلاص شدن

بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو

پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است

خرده مالک-مالک زمین کشاورزی کوچک

آی زرشک(آی زکی)

برادر دینی-هم کیش-هم مذهب

رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار

بوق زدن-اعلام موافقت کردن

انگولک کردن-سر به سر گذاشتن-با انگشت به چیزی ور رفتن-انگشت رساندن

خاک به سر کردن-به فکر چاره افتادن-چاره جویی کردن

در آش رشته گوشت دیدن-چیزی غیرمنتظره و دور از انتظار دیدن

دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور

از پاشنه در آوردن-به هر گوشه و کنار سر کشیدن

حول و حوش-دور و بر-گوشه و کنار

چوب سیگار-نی سیگار

جا دار-وسیع-فراخ

زیر لبی-زیر زبانی

پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن

چله ی کوچک-بیست روز میان هفدهم بهمن و پنجم اسفند

انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت

بالای چیزی پول دادن-برای چیزی پول خرج کردن

 

الابختکی-اتفاقی-تصادفی

استخوان‌بزرگ-شخص دارای اصل و نسب

ایراد بنی‌اسرائیلی(بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت)

بی پیر-آدم بد و تربیت نشده-چیز سخت-کار دشوار

تفنگ ته پر ت-فنگی که با فشنگ شلیک می کند

دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن
الم‌شنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)

خر کسی رفتن-دارای اهمیت و اعتبار بودن

با دم خود گردو شکستن-سخت شادمان و خوشحال بودن

زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط

این دست و آن دست کردن-وقت تلف کردن-وقت کشتن-به عقب انداختن

رویم به دیوار-هنگام گفتن مطلب ناخوشایندی می گویند

آروغ بی‌جا زدن(نابه‌جا سخن‌گفتن، نسنجیده کاری کردن)

خیار چنبر-نوعی خیار

آب مریم(شیره‌ی انگور، عصمت و طهارت)

ربغ رحمت را سر کشیدن-مردن

زال و زندگی-وسایل زندگی-اسباب معیشت

دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد

دوری-ظرف غذاخوری پهن

تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه

آکله فرنگی(سیفلیس)

حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر

پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن

دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن

دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق

دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد

آمدن(آغاز به کاری کردن)

به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن

پشت بام-سقف بیرونی بام

دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن

با دست و پا-آدم زرنگ

حبف و میل-ریخت و پاش

پیر کردن-کسی را بر اثر آزار زیاد فرسوده کردن

پا گذاشتن-وارد شدن-رسیدن
از لجِ(از سر لجاجت، از روی خشم)
چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد

بی پایه-دروغ-پوچ

خر رنگ کن-خوش طاهر بد باطن

رنگ انداختن-رنگ دلخواه را پیدا کردن

از بز حرام‌زاده‌تر-سخت‌گریز و حیله‌گر

باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن

 

زبان نفهم-کودن-بی شعور

 

جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد

ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند

جگرکی-جگر فروش

از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن

 

در عالم هپروت سیر کردن-دارای خیالات واهی بودن-کاملن بی خبر بودن

بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن
زیر زبان کشی-با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن-زیر پا کشی

چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان

چانه-گلوله ی خمیر نان

دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری

الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچه‌ی کوچک، سیخ، راست)

از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن

تو در تو- تو به تو

توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود

آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد)

تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن

 

اسم شب-کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب

حبه کردن-دانه دانه کردن

خواب و بیداری-در حالت بین بیداری و خواب

بغل گرفتن-در آغوش گرفتن

پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت

پاخت-بند و بست-تبانی کردن

دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

آلاف و الوف-مال و ثروت-جاه و مقام

زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است

چشم دراندن-دقت زیاد کردن

پشت چشم نازک کردن-پشت چشم آمدن

در عالم هپروت سیر کردن-دارای خیالات واهی بودن-کاملن بی خبر بودن

 
از یک قماش بودن-سر و ته یک کرباس بودن

حال و حوصله-نگا. حال و احوال

خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان

دو دل-مردد-بی تصمیم

داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن
چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره

دور از شما ب-لانسبت

چین و چوروک-چین و شکن

خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری

چراغ پا شدن-بر روی دو پا ایستادن اسب

چرت کسی پاره شدن-ناگهان از خواب پریدن

استخوان‌فروش-ستایشگر آبا و اجداد

خوردگی-ساییدگی-فرسودگی
زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن

توالت رفتن-به دستشویی رفتن

از بز حرام‌زاده‌تر-سخت‌گریز و حیله‌گر

زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن

پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار

تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد

به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

دست خدا به همراه-در پناه خدا

پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است

برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن

ابرو فراخی(خوشدلی، گشاده‌رویی)

دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند

خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش

در و تخته به هم خوردن-متناسب هم بودن-لایق هم بودن-با هم جور بودن

بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن

پیش کردن در-بستن در

بیخ خِر-بیخ گلو

تنوری-پخته شده در تنور

چهارتا شدن چشم کسی-سخت تعجب کردن کسی-خیره ماندن از تعجب

زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن
خودخور-کسی که غم خود را در دل می ریزد و با کسی در میان نمی گذارد

این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر

بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

چشم و چار-چشم-دید-بینایی

دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن

دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم

چاشت-صبحانه-ناشتایی

چِککی-فوری-به سرعت
بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود

بر انداز کردن-کسی یا چیزی را عمیقا

 

چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن

دست دادن-پیش آمدن

تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی

دست و رو شسته-بی شرم-وقیح

دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن

آبِ آب-آبکی-بی‌مایه-بیرنگ

 

دیم دیم-ساز به زبان کودکان

زیر چاقی-مهارت

افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی

خیکی-آدم چاق و فربه

چشم و دل کسی دویدن-حریص بودن

زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن

خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی

زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط

از خر شیطان پایین آمدن(از لجاجت دست برداشتن، از تصمیم نادرستی منصرف شدن)

پیسی سر کسی در آوردن-با کسی نهایت بدرفتاری را کردن

جاکش-پا انداز-دلال محبت

دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق

تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه

رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن

دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن

حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن
چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن

جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند

زدن زیر آواز-بی مقدمه به خواندن پرداختن

افتادن دست(از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن)

دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی

زبان گز-چیز تند و تیز

پرت گفتن-حرف بی معنی زدن

چغاله بادام-بادام نارس

ابوقراضه-ابوطیاره

آش آلو کردن-خجالت‌زده کردن-کنفت کردن-سکه‌ی یک پول کردن

دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن

خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی

تیغه-هر چیزی که مانند تیغ باشد-دیوار نازک

روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن

افتادن بچه(سقط شدن جنین)

تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول

چرند گو-یاوه گو

دُم در آوردن-گستاخ شدن-پر رو شدن-جرات یافتن

آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن

اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن

 

رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن

برآورد-تخمین

دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن

رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن

بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن

اطفال باغ-گل‌های تازه

پاشویه-دیواره ی حوض-آبروی کنار حوض

دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد

زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند

چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن
از بی‌کفنی زنده بودن(بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن)

چاه ویل-جایی که اگر کسی یا چیزی برود دیگر بر نگردد

تک پران-زن نانجیب

از بر بودن-مطلبی را در حافظه داشتن

پیش تختی-پله مانندی برای رفتن به روی تخت مرتفع

این سفر(این بار)

چهار طاقی-فضای سقف دار و بدون در

تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد

حق-باج سبیل-رشوه

دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده

آسمان سوراخ شدن(رویداد بزرگ پیش آمدن)

دلخور-رنجیده-ملول-گله مند

ریسه کردن-ردیف کردن-قطار کردن-پشت سر هم قرار دادن

الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)

 

از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن

زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی

از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن

باب دندان-مناسب طبع و حال

دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن

خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده

پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی

از گرد راه رسیده-تازه‌وارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته

جن بو داده-نوعی دشنام است

آفتاب خوردن-سختی کشیدن

خِطَب-جزیی از جهاز شتر

خم شدن-دولا شدن

خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن

دَم نقد-آماده-حاضر

جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند

تاب برداشتن-خم شدن-شکم دادن-لوچ شدن چشم

پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن

بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری

به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن

آبکش کردن(سوراخ سوراخ کردن)

آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)

پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس

پشکل-سرگین حیوانات اهلی

دولابچه-کمد کوچک

پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد

چشم را چهار کردن-دقت بسیار کردن-انتظار شدید بردن-تعجب زیاد کردن

از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)

رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن

خرابی بالا آوردن-کثافت کاری کردن-آلودن بستر یا لباس

با معرفت-لوطی و جوانمرد-دارای قوه ی تشخیص خوب از بد

ابرو پاچه‌بزی-دارای ابروی پهن و پرمو-ابرو قجری

پَر جبرئیل-چیز کمیاب و نادر-پول

ار زبان کسی-از قول کسی

ار زبان کسی-از قول کسی

 

چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد

تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش

دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود
دل کندن-دست کشیدن-رها کردن

دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن

 

اختر شمردن(شب‌بیداری)

خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است

آمد کردن(رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته)
پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری
آینه‌ی دق-آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم

آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)

 

دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او

زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن

خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت

بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است

باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن

دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن

آهوی مانده گرفتن(بی‌انصافی کردن، عاجزکشی کردن)

خاطره-یادگار

 

رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.

پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن

اِرا(هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید)

پله خوردن-دارای پله بودن

خوش انصاف-با انصاف-منصف

زمین زدن-به زمین انداختن چیزی یا کسی-شکست دادن حریف در کشتی-سبب پایین آمدن بهای چیزی شدن

حلال طلبی-نگا. حلال یابی طلبیدن

پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن

این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند

دست به سینه-آماده ی فرمان-در نهایت ادب و احترام

تر دماغ-سرحال-شنگول

خوش قد و بالا-خوش اندام-بلند بالا
پا خورشی-وسایل لازم برای پخت خورش

انگولک کردن(سر به سر گذاشتن، با انگشت به چیزی ور رفتن، انگشت رساندن)

پر گو- پر چانه

تقلا-دست و پا زدن-کوشش زیاد

حَب جیم را خوردن-گریختن-فرار را بر قرار ترجیح دادن-جیم شدن

حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن

دق کُش-آن که از غصه و اندوه بسیار بمیرد

جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری

آن روی کسی بالا آمدن(خشمگین شدن)

دست پیش-گدا

 
خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری
آلنگ دولنگ(چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند)

دراز کش-افتاده-خوابیده

پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد

از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن

به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن

آب اندام-زیبا تن و خوش‌رو

با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن

آهوی شیرافکن(چشم محبوب)

از روی شکم‌سیری(از سر بی‌مسئولیتی، بدون تعمق)

جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود

بد عنق-کج خلق-بد اخلاق

آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)

زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط

خودرو-آن چه بی اسب رود

دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن

باب طبع-موافق میل-مطابق سلیقه

 

زیر اخیه کشیدن-زیر فشار گذاشتن

دانگ-یک ششم-سهم-قسمت

رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی

آب به چشم آمدن-طمع کردن

اسپند روی آتش بودن(سخت نگران و دلواپس بودن، آرام و قرار نداشتن)

پاتیل کسی در رفتن-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند

انگشت‌نگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده

دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق

دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق

بی کله-نترس-شجاع-بی خرد-تهی مغز

حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک

پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان

پرت گفتن-حرف بی معنی زدن

پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس

جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن

به هم زدن حال-موجب بالا آوردن شدن

الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن

دست داشتن در کاری-پنهانی شرکت داشتن در کاری

زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن

افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن

آلاخون (و) والاخون(دربه‌در، سرگردان، آواره)

پشم و پیله-ریش

از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن

باز شدن مچ-لو رفتن دروغ

جنس-کالا-کالای قاچاق-مواد مخدر مانند هرویین-تریاک و مانند آن ها

ریز بافت-پارچه یا فرش طریف

زیرش زدن-زیر چیزی زدن

در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن

بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن

جیزگر خانه-محل رباخواری و قرض دادن پول در برابر اموال منقول

اَجق وَجق-چیزی با رنگ‌های تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ

ابتدا به ساکن(ناگهانی، بی‌مقدمه)

انگشت کردن(انگشت رساندن)

دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی

تو کَت کسی نرفتن-زیر بار نرفتن-نپذیرفتن

پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی

دست بردار-دست بردارنده-ترک کننده

تعطیلی-روز تعطیل-زمان دست کشیدن از کار

آلکلی-معتاد به الکل

حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه

ددری-کسی که همیشه می خواهد بیرون برود-زن بدکاره

تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل

از خر شیطان پایین آمدن(از لجاجت دست برداشتن، از تصمیم نادرستی منصرف شدن)

دست باف-بافته با دست

دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !

 
از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)

درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن

تناسب داشتن (چیزی) به کسی

رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی

رو شویی-ظرف یا دستگاهی که برای شستن دست و صورت نصب می کنند

بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !

جار و جنجال-داد و فریاد-نزاع و کشمکش

زیر پای کسی نشستن-کسی را از راه به در بردن-فریب دادن

آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)

خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد

ای والله گفتن-به برتری کسی بر خود اقرار کردن

دلادل-پُر-نهایت بزرگی-شکم زن آبستن

تُپ تُپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان

زیر و رو کردن-همه جا را به دنبال چیزی گشتن-به هم ریختن

جای پا-اثر-نشانه-رد

حرام و حرس-ریخت و پاش

از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)

ازقحطی‌درآمده(گرسنه‌چشم، آدم ندید‌بدید)

اجباری-خدمت سربازی

دو هوا شدن-بیمار شدن به دلیل تغییر هوا

آمد نیامد داشتن-روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست

انسان-آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی

از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)

چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن

دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

خرج جیب-توجیبی-خرج غیر لازم

چاق بودن دماغ کسی-سالم و سرحال بودن

 

دور تا دور-گرداگرد-اطراف

آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار

دوام کردن-دوام آوردن

اشک تلخ-شراب-اشک عاشق

از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)

اُزگل-بی‌سروپا-کم شعور و بی‌شخصیت

 

چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن

زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن

به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب

دق کردن-از غصه مردن

پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند

حکیم جواب کرده-یتیم

ابوقراضه(ابوطیاره)

خاکستر نشین-بدبخت-سیه روز-ذلیل

ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی

 

زیر جلی-پنهانی-آهسته

دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن

دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن

خفه خون-خفقان

ذوق کردن-خوش حال شدن-شاد شدن

رگ خواب-نقطه ی ضعف-راه تسلط بر کسی

ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری
اسباب‌چینی-دسیسه‌چینی-توطئه‌چینی

ختم شدن-پایان گرفتن

 

چیله جمع کردن-گردآوردن چیله

خرج تراشی-هزینه درست کردن

چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد

توجیهی-برنامه های توضیحی

پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند

پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن

خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند

دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست

دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد

بامب-توسری

حلال وار-به صورت حلال

چروکیده-چین دار شده-ناصاف

جیگر-نگا. جگر-خطابی میان دوستان صمیمی به معنی عزیزم-عزیز دلم

آمپر کسی بالا رفتن(از کوره در رفتن)

اخ و پیف کردن-اظهار ناراحتی کردن از بوی بد-منظره‌ی بد یا غذای بد

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن

چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته

بریدن شیر-لخته لخته شدن شیر

 

جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده

تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن

پشت بند-به دنبال-در ادامه-چیزی که پس از چیز دیگری بنوشند یا بخورند

آلکلی-معتاد به الکل

آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن

خر کسی از پل گذشتن-گره کار باز شدن-از گرفتاری خلاص شدن
درویش کردن چشم ها-نادیده انگاشتن-نگاه نکردن

بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر

دوندگی-سعی و کوشش

پشت اندر پشت-نسل اندر نسل

دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن

بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف

ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن

رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.

پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن

خجالتی-کم رو-پرحیا

امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه

بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن
چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب

به دو دو افتادن-گود رفتن چشم بر اثر ضعف یا بیماری

خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت

اقل‌کم(دست‌کم، لااقل)

بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت

زندگی سگی-زندگی سخت و جان فرسا

جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن

پر مدعا- پر ادعا

پزا-زود پخت شونده

زیر دُم سُست-زن منحرف

روغن مالی-روغن زدن به دستگاه

ترکه-آدم باریک و بلند

خیز-ورم-آماس

دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن

درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی
آوردن(باعث شدن، ایجاد کردن)

اجاق-دودمان

تب کردن خر-پوشیدن لباس ضخیم در هوای گرم

چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی

خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله
زلف-موهای جلو سر و بناگوش

روی سر گذاشتن و حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را در حق کسی نشان دادن

دستمال ابریشمی برداشتن-چاپلوسی کردن-تملق کردن

چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود

جوجه خروس-جوان تازه به دوران رسیده

بند و بساط-اسباب مختصر زندگی

زاییدن گاو کسی-به دردسر بزرگی گرفتار آمدن

رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن

روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن

تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی

خوش ریخت-دارای هیکل برازنده

 

چاله چوله-جای پر از گودال-زمین ناهموار

خرده بورژوا-مالک ابزار تولید ولی ناگزیر به کار برای دیگران

افسارسرخود-خود‌رای-افسارگسیخته

پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده

 

دنده چاق کردن-سرعت گرفتن به هنگام رانندگی

دکمه را انداختن-دکمه ی لباس را بستن

 

دزدکی-پنهانی-یواشکی-مخفیانه

پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن
اهل هیچ فرقه‌ای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده می‌شوند معتاد نبودن)
آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بی‌ارزش)

از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)

در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار

بادمجان دور قاب چین-آدم چاپلوس-متملق-سبزی پاک کن

رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت

در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن

از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن

دماغ را بالا کشیدن-اظهار نارضایتی کردن

ریغ-مواد درون امعا و احشا

زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند

زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن

دبنگ-احمق-کودن

راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد

خوش خوراک-نگا. خوش خور

چایمان کردن-سرما خوردن-چاییدن

الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند

خرده بُرده-مشکل-اختلاف

زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن

از پاشنه در آوردن-به هر گوشه و کنار سر کشیدن

خودفروشی کردن-فاخشگی کردن-خیانت کردن

چشم واسوخته-چشم برتافته

تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند

تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی)

تخته زدن-پنبه زدن

چار طاق باز گذاشتن-کاملن باز گذاشتن

آشی شدن-سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان

زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن

خواربار-ارزاق-خوراک

افت کردن(کاهش یافتن، کم شدن)

دستمال سفره-پارچه ای که کنار سفره می نهند تا با آن دست و لب را از غذا پاک کنند

پالان آفتاب گذاشتن-کسی را معاف کردن-مرخص کردن

دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن

خُلق تنگ-عصبانی-خشمگین

انداختنی(جنس نامرغوب)

پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی

 

تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی

چِز دادن-روی آتش گرفتن پوست برای سوزاندن موها و پرها

ترش کردن-عصبانی شدن

چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند

بگو مگو-جر و بحث-مشاجره

درشت-حرف زشت-دشنام

زن مرده-مردی که زنش درگذشته است

دانه ی درشت برچیدن-به دستمزد کم قانع نبودن

آبِ آب(آبکی، بی‌مایه، بیرنگ)

جی جی-خار پشت-جوجه تیغی

پیله کردن به کسی-با مزاحمت اصرار و پافشاری کردن به کسی-پاپی کسی شدن
بغلی-چیز کوچکی که در بغل جا بگیرد-بطری کوچک

دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست-از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد

زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن

در رفتن سخن از دهن-سخنی بی اراده گفتن

اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن

دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن

دلِی دلِی-حاشا-انکار

 

از کاسه درآمده(بیرون‌زده، ورقلمبیده)

پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن

روی سر گذاشتن و حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را در حق کسی نشان دادن

خواب به سر شدن-نگا. خواب به خواب شدن

بلایی به روز کسی آوردن-به کسی آزار سخت رساندن

زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن

انگشت روی چیزی گذاشتن-موضوعی را مورد توجه قرار دادن

توان هماوردی با کسی را داشتن

 

دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن

جهنم دره-جای نامناسب و عذاب دهنده

چشم نازک کردن-ناز و افاده کردن

خوش اندام-خوش هیکل-خوش اندازه و برازنده

بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست

دو پا در یک کفش کردن-سماجت و اصرار کردن

خود یا چیزی را با افاده به دیگری نمودن

آه در بساط نداشتن(سخت بی‌چیز بودن، بیچاره و بینوا بودن)

اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده

زَوال-مست مست-لول

چرخ ریسی-پنبه رشتن با چرخ ریسندگی

 

ابرو پاچه‌بزی-دارای ابروی پهن و پرمو-ابرو قجری

 

دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی

تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی

بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی

این تن بمیرد-سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند

 

چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند

این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)

بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن

دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد

 
 

زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی

آب نمک زدن-با شیرین زبانی گفتن

آب از گلو پایین نرفتن(غصه و ناراحتی شدید داشتن)

خاکه زغال-ریزه ی زغال

پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن

جا آمدن حواس-به هوش آمدن
پَرِ گوش و-پره لاله ی گوش

تحت اللفظی-کلمه به کلمه

حبه کردن-دانه دانه کردن

چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک

حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن

حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود

پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری

دیر جوش-آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند

چروک انداختن-چین انداختن

خاطر کسی را خواستن-کسی را دوست داشتن

 

خدا کند-ای کاش

به چپ چپ-فرمان نظامی برای گردش به چپ

خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا

خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند

ادا اطوار-پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه

زبانی-شفاهی

پچ پچ کردن-نجوا کردن-زیر گوشی حرف زدن

تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن
دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !

آدم عوضی(کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست، بدطینت)

به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن

زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد

زیر لب خندیدن-تبسم کردن

اهل کوفه(سست پیمان، بی‌وفا و غیرقابل اعتماد)

پیشاب-ادرار

زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد

آفتابه برداشتن-دست به آب رساندن-پابرهنه وسط حرف کسی دویدن

چندش-لرزش ناگهانی بدن-حالت نامطبوع
خار چشم کسی بودن-مایه ی عذاب کسی بودن

پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی

با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن

زیادی کردن-زاید بودن-غیر لازم بودن

خبرنگاری-کار خبرنگار

آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)

ارواح شکمت(ارواح بابات)

چو انداختن-شایعه پراکندن

دو زاری-سکه ی دو ریالی

روبنده-نقابی سیاه رنگ برای پوشاندن چهره

بی عرضه-بی لیاقت-بی مصرف

آینه‌ی دق(آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم)

خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب
به گوش خر یاسین خواندن-بی اعتنایی کردن به حرف و نصیحت- از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن

ایراد بنی‌اسرائیلی-بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت

دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا

دست به دست گرفتن-از یکدیگر پشتیبانی کردن

خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی

چی-چه-چیز

دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن

اهل حال-دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی

اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده

پکر شدن-کسل و عصبانی شدن

خدا برکت-خدا بیش ترش کند

تفنگ کمر شکن-تفنگی که از قنداق خم می شود

ذلیل مرده-ذلیل شده

بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن

حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن

چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده

 

چپ دادن-رد کردن

خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری

چشم را بستن و دهان را باز کردن-با بی شرمی دشنام دادن

آجیل مشکل‌گشا-آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند

چغلی کردن-شکایت کردن

چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم

آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)

بخت-شانس-اقبال-شوهر

خجالتی-کم رو-پرحیا

زدن به چاک-در رفتن-جیم شدن