کامل ترین مجموعه فرهنگ لغت، اطلاحات و تمثیل های کوچه بازاری مردم ایران قسمت دهم

دارا-ثروتمند

خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب

 

دوربین انداختن-دید زدن-چشم چرانی کردن

 

پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب

دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری

دست تنها-بی یار-تنها

به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی

چلچلی-دیوانگی-بیعاری

چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان
پخش-پراکنده

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز

چاتمه زدن-چند تفنگ را به شکل چاتمه در جایی گذاشتن

دستبوس-زیارت-دیدار-شزفیابی

زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن

دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی

جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن

چغل خوری-سخن چینی

چشم چیدن-چشم زخم را دفع کردن

تخم جن-حرام زاده

انگولک کردن-سر به سر گذاشتن-با انگشت به چیزی ور رفتن-انگشت رساندن

پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن

تعطیلی-روز تعطیل-زمان دست کشیدن از کار

آت و آشغال-وسایل کهنه و بی‌مصرف

دست و بال کسی تنگ بودن-تنگدست بودن-فقیر بودن

اما(اشکال‌تراشی، ایجاد شبهه)

این کلاه آن کلاه کردن-قرضی را با قرض دیگری پرداختن-از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن-کلاه تقی را سر نقی گذاشتن

پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن

برداشتن-قبول کردن-اختیار کردن

دل کسی آمدن-دل آمدن

آفتاب‌نشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانه‌خراب کردن

آس و پاس(در نهایت تهیدستی ، بینوا، مفلس)

خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن

رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن

زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن

زیر لب خندیدن-تبسم کردن

چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد

پشکل برچین-سخت بی سر و پا-بسیار حقیر

اَکه ننه-آدم آب‌زیرکاه

الحق-به‌راستی-حقیقتن

دست پاک-درستکار

تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن

خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم

استخوان لای زخم گذاشتن(بلاتکلیف گذاشتن، کاری را کش دادن)

چای صافی-نگا. چای صاف کن

 

از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)

چیلک دان-چینه دان

 
دیگ بخار-دستگاه تولید بخار

به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی

ریشه دار-با سابقه-قابل اطمینان-محکم

دسته کلید-مجموعه ی کلیدها در یک حلقه یا بند

تحفه ی نطنز-چیز نفیس و با ارزش

زر اومدی قرمه سبزی-سخنی توهین آمیز برای کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند
توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن

دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره

زلف-موهای جلو سر و بناگوش

خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار

چار زانو نشستن-نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد-نهایت ادب و نزاکت

ریز-خرد-کوچک

از پاشنه در آوردن-به هر گوشه و کنار سر کشیدن

 
در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود

بازار مکاره-بازار موقت

 
این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.

دلچرک-ناخوشایند-دارای اکراه

دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن

دو لبه-دارای لب کلفت

دست انداختن به روی چیزی-چیزی زا غاصبانه تصرف کردن

تعطیل بردار-تعطیل شدنی

تشت کسی از بام افتادن-رسوا شدن-آشکار شدن راز

رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن

باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن

بازداشتگاه-زندان موقت

خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن

ریشو-دارای ریش بلند

 
زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن
بیراهه-راه میان بر ولی دشوار

پس پسکی-حالت کسی که رو به عقب گام برمی دارد

خاک تو سری-مصیبت زدگی-گرفتاری-بدبختی

بیخود-بی مصرف-بدرد نخور

بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع
بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند

جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن

دلادل-پُر-نهایت بزرگی-شکم زن آبستن

جمع کردن-گرد آوردن

دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد

حاجی ارزانی-گران فروش

خداپسندانه-مورد پسند خدا

حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن

خواب و بیداری-در حالت بین بیداری و خواب

جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید

در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن

حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت

بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو

 

برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن)

زمین گذاشتن سر-مردن

چک و چانه-کنایه از دهان

چنار امام زاده صالح-متلک بد

تشریف داشتن-حضور داشتن

ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن

بوی نا-بوی ماندگی

چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده

چغل خوری-سخن چینی

برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن

آش دهن‌سوز-هر چیز مطلوب و پسندیده

برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن

از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن

چار سری گفتن-متلک گفتن-کلفت بار کسی کردن-حرف مفت زدن

زهر چشم-نگاه خشم آلود

پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند

جزاندن-آزار و اذیت کردن

ادرار بزرگ-مدفوع

ارواح شکمت-ارواح بابات
آتو(بهانه، دستاویز، نقطه‌ضعف)

از جگر گذشتن(نامردی کردن)

برادر دینی-هم کیش-هم مذهب

توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن

روز هفتاد هزار سال-روز قیامت

دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی

از شیر مادر حلال‌تر-چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست

پایش افتادن- پادادن و پا افتادن

چس نفس-پر حرف-کسی که حرف های بی سر و ته و ملال آور می زند

اوت بودن-بی‌خبر بودن-از مرحله پرت بودن

چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن

بید خورده-کهنه و فرسوده

درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن

آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)

جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی

 

در پوست کسی رفتن-سخت مزاحم کسی شدن-از کسی بد گفتن

بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.

چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک

از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن
خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن

اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)

 

زیر لب خندیدن-تبسم کردن

پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن

بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن

جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست

دو لبه-دارای لب کلفت

دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن

افتاده(فروتن، متواضع)

از پا ننشستن(سماجت ورزیدن، از کوشش دست نکشیدن)
خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند

دهن کسی لق بودن-رازدار نبودن

خیال باف-مالیخولیایی-کسی که همواره در عالم خیال به سر می برد و عملی نمی کند

به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن

پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن

جیک جیک کردن-غرغر کردن-جویده جویده حرف زدن

حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن

دستک-دفتر حساب
تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت

دلچسب-دلپذیر-مقبول

به درد خوردن-مفید بودن-به کاری آمدن
از خدا خواستن(در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است)
زبر-خشن-غیر لطیف
زبیل-آشغال-زباله
 

به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن

آب نخوردن(درنگ نکردن)

دوز و کلک سوار کردن-توطئه چیدن-مطالبی را خلاف واقع جلوه دادن

از سر نو(دوباره)

تو دوزی-دوختن از درون

از دست دادن(گم کردن)

زندگی سگی-زندگی سخت و جان فرسا

به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن

خواب آور-مخدر-بی هوش کننده

دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن

 

خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن

داد و هوار-داد و فریاد

خاکروبه ای-سپور-آشغالی

دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم

چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند

از نان خوردن افتادن(نان کسی آجر شدن)

چرمی-از جنس چرم

خبر-گزارش رویداد

خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال

دوا خور-معتاد به الکل

خدا برکت بده-نگا. خدا برکت
خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت

خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن

پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن

چس دماغ-پر افاده-پر ادعا

چوب خوردن-تنبیه شدن

باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل

دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل

دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن

تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد

جان کُردی-سخت گیری-مقاومت

حق نشناس-نا سپاس

زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد

پاشویه-دیواره ی حوض-آبروی کنار حوض

پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی

 

آن روی کسی بالا آمدن(خشمگین شدن)

چاچولی-زبان بازی-حقه بازی

چاروادارکُش-جنس تقلبی-چیز بد

 

دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی

اله و بله-چنین و چنان

ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی

زیر نافی-هدیه ای که برای بریدن ناف نوزاد به قابله می دهند

دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری

این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)

اُتُل-شکم-اتوموبیل

چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن

چلاندن-فشار دادن برای آب گرفتن

بی بو و بی خاصیت-کسی که سود و زیانی ندارد

دلچسب-دلپذیر-مقبول

حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن
خشتک نشور-آدم پست و بی ارزش

تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن

پیزی-مقعد-نیروی مقاومت و پشتکار

دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن
پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی
 

دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت

آشنا روشنا-دوست آشنا

رو به رو شدن-برخورد کردن-ملاقات کردن-مواجهه شدن

زهکونی-اردنگی-تیپا

از پیش بردن-با موفقیت انجام دادن

دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم

زخم و زیلی-خونین و مالین-پر زخم

برو برگرد-چون و چرا

حساب خرده-اختلاف کوچک-خرده حساب-بدهکاری مختصر

جایی-مستراح-توالت

تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن

بر پا شدن-ایجاد شدن
بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن

چرس رفتن-حشیش کشیدن

تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند

دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود

جفت بودن-در جای خود قرار داشتن

خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند
آدم نچسب-کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند

حال آوردن جگر-بریدن صفرای جگر با چیزهای ترش مزه

خط افتادن-خراش افتادن

آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن

تخت پایی-صاف بودن کف پا
 

پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن

پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن

 
از خود در آوردن-دروغ‌پردازی کردن
آمد نیامد داشتن(روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست)
آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)

از خیر چیزی گذشتن(از چیزی صرفنظر کردن)

چِل بسم الله-لوحه ی کوچکی که در آن آیات قرآن می نوشتند و برای دفع چشم زخم بر گردن کودک می آویختند

رایانه-کامپیوتر

آمد داشتن(فرخنده و میمون بودن)

زار-کوتاه شده ی هزار برای ریال

جاصابونی-ظرفی که صابون را در آن می گذارند

بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده

دوا درمان-مداوا-معالجه

چموش-سرکش-یکدنده

از روی معده حرف زدن(بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن)

به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن

تریاک خوردن-خود را با تریاک مسموم کردن

زمانه بازی کردن-با زبان بازی و چاپلوسی رفتار کردن

الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند

دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن

خجالت دادن-کسی را شرمسار کردن

دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک

پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه

پیش ِ پا-جلوی رو

به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن

 

چاک کردن-نگا. چاک دادن

اهل نشست(تارک دنیا، گوشه‌نشین)

ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز

خشخاشی-نان خشخاش زده

رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن

اِحلیل خوردن-فریب خوردن

به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن

جرات کردن-گستاخی کردن-دلیری کردن

چاقاله ،-چغاله میوه ی هسته دار نارس

آدم(نوکر، امردی که بچه‌بازان نزد خود نگاه می‌دارند و مخارجش را می‌پردازند)

تنگ-بسیار نزدیک-چسبیده

در آمدن از زیر بته-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

روی داریه ریختن-رسوا و بی آبرو کردن-برملا کردن-آشکار کردن

دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن

استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)

تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده

تنگ هم-چسبیده به هم

آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

خوشی زیر دل کسی زدن-به بخت خود پشت کردن-موقعیت خوب را با ندانم کاری از دست دادن

این دنده آن دنده شدن-این پهلو آن پهلو شدن

آتو-بهانه-دستاویز-نقطه‌ضعف

زبان کوچکه-زبان کوچک

پیاله فروش-میخانه چی
ارزانی(بخشیدن، دادن)

زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن

از خود در آوردن-دروغ‌پردازی کردن

خرده فروش-فروشنده ی اجناس در اندازه های کم

 

دو بامبی-دو دستی-با دو دست

آب از دریا بخشیدن(از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن)

اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)

چوب خوردن-تنبیه شدن

به هم زدن دم و دستگاه-سر و سامان دادن-درست کردن-تشکیل دادن

با معرفت-لوطی و جوانمرد-دارای قوه ی تشخیص خوب از بد

آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن

پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن

چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن

روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد

پنجه بوکس-سلاحی سردئ به صورت حلقه های به هم پیوسته و دارای برآمدگی های برجسته

پِت پِت-بالا و پایین رفتن شعله ی چراغ

آمدکار(شگون، فال نیک، خجستگی)
چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش

پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم

حرف انداختن-در سخن کسی دویدن

بر انداز کردن-کسی یا چیزی را عمیقا

آجر شدن نان-از بین رفتن درآمد

دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد

دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ

بادمجان دور قاب چین-آدم چاپلوس-متملق-سبزی پاک کن

دل و روده بالا آمدن-به حالت تهوع افتادن
تخم پس انداختن-بچه ساختن-بچه به دنیا آوردن

چوق-چوب-تومان

 

چاچولی-زبان بازی-حقه بازی

داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند

چار نعل-به سرعت-به تاخت

دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری

خلیلی-نوعی غل و زنجیر-نوعی انگور

آس و پاس(در نهایت تهیدستی ، بینوا، مفلس)

جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک

تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن

خیر مقدم-خوش آمد

از خدا بی‌خبر-ظالم-نابه‌کار

آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن

درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن

پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن

 

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن-تمایل شدید داشتن-به طمع افتادن

چار زانو نشستن-نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد-نهایت ادب و نزاکت

زیر دستی-بشقابی که برای گذاشتن شیرینی و آجیل و مانند آن ها به کار می رود-پیشدستی

ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام

بی تفاوت-بی اعتنا

ادرار بزرگ(مدفوع)

از پا ننشستن-سماجت ورزیدن-از کوشش دست نکشیدن

روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا

جانماز آب کشیدن-تظاهر به پرهیزکاری کردن-خود را بی گناه وانمودن
 

تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن

اهل آن کار (کار بد)

تو دو کشیدن-کسی را وارد کاری کردن

 

خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن

پشمالو-دارای موهای بسیار

 

زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن

چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ

دست را بند کردن-به کاری مشغول کردن

خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق

تا برداشتن-تا شدن-خم شدن

بی تفاوت-بی اعتنا

تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن

در هچل انداختن-به درد سر انداختن-به مخمصه انداختن

دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن

بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند

دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن

زیر تبری-کنده ای که هیزم شکن روی آن با تبر هیزم می شکند

چیلک دان-چینه دان

از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز

داغ چیزی را به دل کسی گذاشتن-کسی را از چیزی محروم ساختن و در حسرت آن گذاشتن

دور زدن-چرخیدن و تغییر جهت دادن

خرج و برج-خرج و متعلقات آن

بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی

اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)

دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد

بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان
 

رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن

 

درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی

روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن

پول و پله-پول

خجالتی-کم رو-پرحیا

ریغ زدن-خراب کردن-کثافت کاری کردن

بی خیال بودن-اهمیت ندادن-نگران نبودن

پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی

حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار

پادگان-سربازخانه

زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد
خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن

برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن

خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن

ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا

راست رفتن-مستقیم رفتن-بدون دردسر رفتن

آواز دادن(خواستن)

آفتاب‌رو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)

تو پوزی-تو دهنی

دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون

پیراهن عثمان کردن-بهانه قرار دادن

از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)

آفتاب را به‌گز پیمودن-کوشش بی‌هوده کردن

دست داشتن-توانایی داشتن-وارد بودن

پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد

دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن

پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن

برای کسی لقمه گرفتن-برای کسی کار پر دردسری تدارک دیدن-کسی را بد معرفی کردن

 

خوش ِ کسی بودن-به هنگام شگفتی مانند چشمم روشن! گویند

این به آن در-چیزی که عوض دارد گله ندارد-در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند

الو(شعله‌ی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم))

داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن

جگری-به رنگ جگر

دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن

تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن

توی باغ نبودن-کاملن از موضوع پرت و از آن بی خبر بودن

خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس

دردسر-گرفتاری-سرگردانی

دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن
بر و بیا-رفت و آمد- دم و دستگاه

جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن

رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی

پرت از مرحله-دور از اصل موضوع

از سر نو-دوباره
زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب

چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود

پای کلاغ-خط بد و ناخوانا-خرچنگ قورباغه ای-قلم چرا
چیلک دان-چینه دان
تک و دو-دوندگی-درماندگی
چیز خور شدن-مسموم شدن

برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن

تار-از محلی راندن

دودی-اهل دود-سیگاری-تریاکی-معتاد به دخانیات

دو به هم زنی-دو به هم اندازی

دو رگه-از دو نژاد محتلف
بید خورده-کهنه و فرسوده

حلبی-کنایه ازجنس آهنی کم مقاومت

به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی

حُجره-دفتر کار در بازار و تیمچه

جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

بد آب و رنگ-نازیبا-بی رونق-بی جلوه

خرج جیب-توجیبی-خرج غیر لازم
آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)

انگشت به دندان گزیدن-متحیر شدن-حسرت خوردن

رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن

چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد

زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی

پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی

زیر دین رفتن-قرض دار شدن-مدیون شدن

 
به هم خوردن حال-استفراغ کردن-بالا آوردن

چُسَکی-کم دوام و سرهم بندی شده

دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد

بی اُرس و پرس-بی مقدمه

جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند

جُستن-چیز گمشده را یافتن

دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن

ادب‌خانه-مستراح-طهارت‌خانه

به ته دیگ خوردن کفگیر-بی چیز شدن-تمام شدن سرمایه

دهان کسی بوی شیر دادن-با وجود کوچکی کار بزرگ کردن و نتوانستن

دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن

تکلیف شدن-به سن بلوغ رسیدن

دوا قرمز-پرمنگنات

 

درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن

تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود

 

به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی

بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند

تک روی-عمل بدون توجه به جمع

بد سیرت کردن-به دختری تجاوز کردن-بی عصمت کردن

دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد

بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی

آدم‌قحطی(کمیابی آدم های کارآمد)

جوش آوردن-نگا. جوش آمدن

پیل پیلی رفتن- پیلی پیلی خوردن

اُزبَک(بی‌ریخت، ژولیده، ازخودراضی)

دار کشیدن-دار زدن

زر زر کردن-غر زدن-گریه کردن شدید

خِل-خلط بینی

خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن

از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد

پینه-وصله-پوست سخت شده

زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد

بی سر و پا-پست-فرومایه

خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه

خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند

آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن

چوبک-خرده های چوب که برای شستن لباس به کار می رود

بای دادن-رشوه دادن-باج دادن

چار طاق-به طور کامل

اصول دین پرسیدن(سوال‌پیچ کردن)

بنده منزل-خانه ی من

برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب

چپه-کجی به یک سمت

به آب چسیدن-از بین رفتن-نابود شدن-نتیجه نگرفتن

پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن

دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !

بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان
از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)

پَک و پوزه-ریخت و قیافه-شکل ظاهر

آب خنک خوردن(به زندان افتادن)

از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن

خروار-کنایه از مقدار زیاد

ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن

 

پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن

دیوانه بازی-انجام کارهای ابلهانه و نابخردانه

دست من و دامن تو-دستم به دامنت

زهره آب شدن-سخت وحشت کردن-از وحشت به حال مرگ افتادن

ژست-طرز حرکت و رفتار شخص

دقه-دقیقه

زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن

 

زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند

جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند

تخته پوست-زیرانداز پوستی

آب از سر گذشتن(کار از چاره و تدبیر گذشتن)

اصل‌ کاری-مهم‌ترین چیز یا شخص

پای پس-عوض-تلافی

بر ملا شدن-آشکار گشتن

 

حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن

حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

جور به جور-نگا. جوراجور

خوش حرکت-خوش رفتار-طناز

دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا

اِحلیل خوردن(فریب خوردن)

خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن
چوب خط-چوبی که پس از هر بار بردن کالا روی آن خطی می کشیدند تا بعد شمارش کنند

از تعجب شاخ در آوردن-بسیار شگفت زده شدن

از دور دستی برآتش داشتن(آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن)

آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن

حساب راسته حسینی-رو راست-بی شیله پیله

درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک

اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)

آل(موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول)

در ثانی-ثانیا-دوم

آبِ سیاه(نیمه کوری)

اشرفِ خر(حریصی که زیان کند، نه خود خورد و نه به دیگران خوراند)

آرد خود را بیختن و الک را آویختن-کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست

از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)

از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن-در باره‌ی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند

تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن

به دل آوردن-در خاطر نگاه داشتن-از یاد نیردن

چند مرده حلاج بودن-چه اندازه جسارت و توانایی داشتن

آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن

دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار

بفهمی نفهمی-مختصر-کم-نامحسوس-تااندازه ای

دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق

حرف بَری کردن-سخن چینی کردن-خبرچینی کردن

چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی
خانوار-مجموع اعضای یک خانواده
جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن

بی اختیار-بدون اراده و تصمیم

خودرنگ-دارای رنگ طبیعی

 
باجناغ-دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند-همریش

پخش-پراکنده

چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه

بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه

چرچر کسی را به راه انداختن-اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن

بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود

تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن

رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی

 
باز شدن مچ-لو رفتن دروغ

تمدن-شهری گری- مجازن: تربیت و ادب

رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن

پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر

پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن

اُق گرفتن-حالت تهوع پیدا کردن

اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا

جَخت-متضاد صبر

تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن

بادکنک-کیسه ی نازک لاستیکی که آن را باد کنند و برای بازی به کودکان می دهند

دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن

تا خوردن-کج شدن-خم شدن-انحنا برداشتن

دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه

دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل

زدن بر طبل بیعاری-خود را به بی دردی زدن

تُف کار-بچه باز

ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه

چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس

خدا داده-دیم کاری

ریق زدن-ریغ زدن

حساب با کسی نداشتن-مدیون کسی نداشتن

به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن
چُس افاده-افاده ی بی جا

تلخه-تریاک-سوخته

 

دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد

جَر-پیچ و خم راه

رنگ-حیله-نقشه-تدبیر

چهار چوب-محدوده-قاب

شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷

چرک کردن-عفونت کردن زخم

به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن

دست به سر کردن کسی-کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن-کسی را رد کردن

توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن

حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن

روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی

آمدکار(شگون، فال نیک، خجستگی)

دیر کرد-تاخیر-تعویق

پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن

از سر باز کردن-دور کردن-رفع مزاحمت کردن

بد آب و رنگ-نازیبا-بی رونق-بی جلوه

 
پینه کردن- پینه بستن

از گرد راه رسیده(تازه‌وارد، هنوز به کار دیگری نپرداخته)

استخوان لای زخم گذاشتن(بلاتکلیف گذاشتن، کاری را کش دادن)

چار زانو نشستن-نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد-نهایت ادب و نزاکت

اردک‌پرانی(از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن)

دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی

دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن

از تک و تا نینداختن خود(از رو نرفتن، جا نزدن، خود را نباختن)

اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن

زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن

چله نشینی-خانه نشینی
چرمی-از جنس چرم

پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن

پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی

تو ریختن دل-سخت نگران شدن و ترسیدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن

بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن

ادا اصول(ادا اطوار)

خشک خشک توش کردن-در مقابل کسی شدت عمل به خرج دادن-کسی را سخت آزردن

آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن

پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس

 

پشت و رو کردن-برگرداندن جامه به صورتی که رو پشت و پشت رو شود

خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن

دخترکی-دوشیزگی-بکارت

آبی از کسی گرم نشدن-بهره‌ای از کسی نبردن

تُخم-اصل هرچیزی-دانه

جاده کوبی-راه صاف کردن

زابرا-از خواب پریده-بد خواب-عصبی

آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد)

از شوخی گذشته-حالا برسیم به مطالب جدی

چشم روشنی-چیزی که برای خوشامدگویی برای کسی می برند

دار و دسته-پیروان و اطرافیان

چُرت-خواب کوتاه

 

چشمداشت-توقع-انتظار

افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی

پوست هندوانه زیر پای کسی گذاشتن-کسی را با تحریک حس غرورش به خطر انداختن

ادا اطوار-پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه

زود بودن-فرانرسیدن هنگام کاری

خیسیدن-خیس خوردن-خیس شدن

چاله-گودال کوچک-دردسر-اشکال

باد کردن-به خود بالیدن-مغرور شدن
چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست

حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن

آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن

خال مَخال-خال خال

آب در هاون کوفتن-کار بی‌هوده کردن

جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن

چغاله بادامی-چغاله بادام فروش

بابا ننه دار-خانواده دار-اصیل-صاحب نام و نشان

تک روی-عمل بدون توجه به جمع

تازه کردن گلو-چیزی نوشیدن و سرحال آمدن

بوسیدن و به تاقچه گذاشتن-ترک گفتن-کنار گذاشتن

زیر جلی-پنهانی-آهسته

چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ

زیر زمین-اتاق یا بخشی از ساختمان که در پایین تر از سطح زمین قرار دارد

پاری ها-برخی-دسته ای از مردم

جیره بندی-سهم بندی
تو دو کشیدن-کسی را وارد کاری کردن
آب‌کور(کسی که سودش به دیگران نمی رسد)

آمده(شوخی و لطیفه)

جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند

رده-حرف زشت یا نامربوط

تازه-اکنون-پس از این همه حرف

خوشگلک-با خوشگلی اندک

 

اجاق‌کور-نازا-بی فرزند

زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی

از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)

از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانی‌سفید-نزد همه معروف

ادرار کوچک-شاش

خوش رو-زیبا-خندان

بجا آوردن-شناختن-دریافتن

خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان

چیز به هم بافتن-راست و دروغ سر هم کردن

رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن

ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت

تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن

دُم کلفت-پول دار-مقتدر

پخش-پراکنده

چرکوندی-لکه دار کثیف

جود-یهودی-حهود

چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن

جا در جا-فورن-جا به جا

دوخت و دوز-خیاطی

پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن

رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن

 

چین دادن-تابدار و شکن دار کردن

به سر دویدن- با سر رفتن

دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن

چِخ کردن-راندن سگ
خط-راه-مسیر-مشی و مرام-مسلک-کنایه از نامه
آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟-چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟

بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد

پیش گرفتن کاری-کاری را آغاز کردن

آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)

درشت-حرف زشت-دشنام

جیغ جیغو-اهل داد و فریاد-پر سر و صدا

خُل-نیمه دیوانه-سفیه

دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن
تک پران-زن نانجیب

پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن

آتشخوار-ظالم-حرام‌خوار

بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن

اره دادن و تیشه گرفتن-جنگ و دعوا داشتن

آمد-فرخندگی-خوش‌قدمی

دیمی-کشت که از آب باران آبیاری شود-بدون برنامه و حساب-بی هدف

جگر گوشه-فرزند

دل کسی خون بودن-سخت رنجیده بودن-بسیار اندوهناک بودن

اَنَک کردن(تحقیر کردن، خجالت دادن)

تند و تیز- تند تیز

خاکشیر نبات به حلق کسی کزدن-لطف و محبت بیش از اندازه به کسی کردن

از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن

از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)

چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست

توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز

خال به خال-خال خال

جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده

چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان

امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن

زحمت دادن به خود-خود را به زحمت انداختن

دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی

بد کاره-زن ولگرد و عصمت فروش

دستِ راست-سمت راست

ددم وای-وای پدرم-برای اظهار تاسف یا مزاح و شوخی گفته می شود

آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)

خوش حساب-خوش معامله-آن که بدهی خود را به هنگام بپردازد

چغل خوری-سخن چینی

جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح

از خدا بی‌خبر-ظالم-نابه‌کار
تازه کردن گلو-چیزی نوشیدن و سرحال آمدن

خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود

آمد نیامد داشتن(روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست)

خوش بنیه-سالم و قوی

دق کردن-از غصه مردن

دماغ تیز داشتن-شامه تیز داشتن

دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار

آلامد-باب روز-به‌رسم معمول

دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت

رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن

از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)

خرافاتی-آن که به خرافات باور دارد-عقب مانده

پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن

بر و بیا-رفت و آمد- دم و دستگاه

به گوش خر یاسین خواندن-بی اعتنایی کردن به حرف و نصیحت- از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن

حضوری-رو در رو

پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن

چرب زبان-خوش سخن-چاپلوس

ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن

زن بردن-همسر گرفتن مرد